حکایتهایی درباره قرض دادن

۱۴ مرداد ۱۳۹۹ 0
حکایتهایی درباره قرض دادن
بدهكار نادان 
پيامبر صلى الله عليه و آله شب معراج در يكى از مشاهداتش ديدند: مردى بار هيزمى بسته و مى خواهد حمل كند چون نمى تواند از زمين بردارد، مقدار ديگرى هيزم به آن اضافه مى كند!
پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل پرسيد: اين كيست ؟ عرض كرد: اين شخص بدهكار است كه اراده دارد قرضش را اداء كند ولى نمى تواند، پس ‍ وام ديگرى مى گيرد و بر مقدار وامهاى خود اضافه مى كند.(1)
پی نوشت:
1- نمونه معارف 5/ 253 - لئالى الاخبار.
منابع: 
سيد على اكبر صداقت،يكصد موضوع ۵۰۰ داستا

بدهكار و نماز ميت 
معاوية بن وهب گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : به ما رسيده است كه شخصى از انصار مرد و بدهكار بود، پيامبر صلى الله عليه و آله بر او نماز ميت نخواند و فرمود: اول بدهكارى و قرضش را بدهيد بعد نماز ميت بر او بخوانيد!!
امام صادق عليه السلام فرمود: اين خبر درست و حق است . اين كار را پيامبر صلى الله عليه و آله براى اين انجام داد تا حق آشكار شود و مردم اداى دين را سبك نشمارند (شايد آن شخص هم بى موالات در دادن قرض بوده است ).
بعد فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤ منين عليه السلام و امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام همگى از دنيا رحلت كردند قرض دار بودند. (و همه را اداء كردند چنانكه امام سجاد باغ امام حسين عليه السلام را به سيصد هزار درهم فروخت و دين او را اداء كرد و امام حسن عليه السلام ملك اميرالمؤ منين عليه السلام را به پانصد هزار درهم فروخت و قرض پدر را اداء كرد و اميرالمؤ منين عليه السلام سه سال در ايام حج نداء مى كرد هر كس از پيامبر صلى الله عليه و آله طلب دارد بيايد تا اداء دين او كنم (1).
پی نوشت:
1- سفينة البحار 1/ 477.
منابع: 
سيد على اكبر صداقت،يكصد موضوع ۵۰۰ داستان

اداى قرض برده بيمار

مشاهده ویرایش رئوس مطالب نسخه های دیگر
حضرت حسين (علیه السلام) براى عيادت اسامة بن زيد كه خود و پدرش برده بودند آمد، چون حضرت حسين (علیه السلام) را كنار خود ديد به گريه افتاد، امام از سبب گريهاش پرسيد، گفت: اين بيمارى منجر به مرگ من ميشود، شش هزار دينار قرض به عهده من است و من از پرداختش ناتوانم چارهاى جز اين كه از غصه بنالم ندارم، حضرت برخاست و فرمود غصه مخور من الآن ميروم و دين تو را ادا ميكنم. «1»
1.احقاق الحق، ج 11، ص 433.
منابع: 
انصاریان،تفسير حكيم، ج‏5، ص: 292

پرداخت قرض سنگين‏

مشاهده ویرایش رئوس مطالب نسخه های دیگر
ابومحمّد غفارى مى‏گويد: قرض سنگينى بر عهده داشتم، نزد خود گفتم: راهى براى ادايش جز كمك جستن از سيد و مولايم ابوالحسن على بن موسى الرضا عليهما السلام ندارم، هنگام صبح به خانه حضرت آمدم و اذن ورود خواستم، به من اذن داد؛ وقتى وارد شدم به من گفت: اى ابا محمّد! حاجتت را مى‏دانم، اداى دين تو بر عهده ماست.
چون شب شد غذايى براى خوردن آوردند و ما غذا خورديم، حضرت فرمود: شب را نزد ما بيتوته مى‏كنى يا مى‏روى؟ گفتم: سرور من! اگر حاجتم‏ را روا كنى رفتن برايم بهتر است، آن حضرت، مشتى پول برداشت و به من داد.
از نزد حضرت رفتم و به چراغ نزديك شدم، ناگاه دينارهاى سرخ و زرد ديدم، اول دينارى كه در دستم قرار گرفت و نقشش را ديدم گويا روى آن نوشته شده بود: اى ابا محمّد! دينارها پنجاه عدد است، بيست و شش دينار براى اداى دين و بيست و چهار دينار ديگر براى هزينه خانواده‏ات.
صبح روز بعد وقتى در دينارها دقت كردم آن دينار را نديدم و از مجموعه پنجاه دينار هم چيزى كم نشده بود «1»!!
1.عيون أخبار الرضا: 2/ 218، دلالة أخرى، حديث 29؛ بحار الأنوار: 49/ 38، باب 3، حديث 22.
منابع: 
انصاریان،اهل بيت عليهم‏السلام عرشيان فرش نشين، ص: 487

اداى قرض محمد بن عبدالرحمان‏

محمد بن عبدالرحمان همدانى مى‏گويد قرضى داشتم كه به خاطر آن دنيا برايم تنگ و تار شده بود. با خودم گفتم فقط آن كسى كه مى‏تواند قرضم را ادا كند مولايم امام رضا است، پس نزد او رفتم.
امام به من فرمود: خداوند حاجت تو را برآورده كرد و ديگر دلتنگ نباش. من نيز وقتى اين را شنيدم ديگر چيزى نخواستم و خدمت امام ماندم. حضرت روزه بود و دستور داد برايم غذا بياورند.
عرض كردم من هم روزه هستم و دوست دارم با شما افطار كنم و از غذاى شما تبرك بجويم. هنگام غروب نماز مغرب را خواندند و در وسط خانه نشستند و غذا خواستند. با هم افطار نموديم و بعد به من فرمود: شب را نزد ما مى‏مانى با اينكه حاجت خود را مى‏گيرى و مى‏روى؟
گفتم بهتر است بروم.
حضرت دست خود را به زمين زد و يك مشت خاك برداشت و فرمود: بگير. آن را گرفتم و در جيبم قرار دادم و با تعجب ديدم كه همه‏اش دينار است. از آنجا به خانه‏ام آمدم و نزديك چراغ رفتم تا دينارها را بشمارم. دينارى از دستم رها شد، وقتى نگاهش كردم ديدم روى آن نوشته شده: «پنجاه دينار است، نصف آن براى قرضت و نصف آن براى مخارج تو مى‏باشد». وقتى اين را ديدم ديگر نشمردم و آن دينار را در كيسه گذاشتم. وقتى صبح دينارها را شمردم آن دينار را پيدا نكردم، هرچه زيرورو كردم آن را نيافتم و پنجاه دينار تمام بود. 1
1.(1). بحارالانوار ج 49 ص 38 جلوه‏هاى اعجاز معصومين ص 268- 269
منابع: 
اکبر دهقان،امام رضا(ع) مظهر رافت الهى، ص: 88

اداى قرض به امر امام (ع)
ابن فرات مى‏گويد: پسر عمويم ده هزار درهم به من بدهكار بود. امام آن را پرداخت نمى‏كرد. لذا به امام حسن عسكرى- عليه السّلام- نامه‏اى نوشتم و از او خواستم تا دعا كند خداوند آن را به من برگرداند.
حضرت، در پاسخ نوشت: «او مال تو را باز مى‏گرداند و او بعد از جمعه خواهد مرد».
ابن فرات مى‏گويد: پسر عمويم مال مرا پرداخت نمود به او گفتم: چه باعث شد كه اين مال را به من برگرداندى، در حالى كه قبلا نمى‏دادى؟
گفت: در عالم رؤيا، امام حسن عسكرى- عليه السّلام- را ديدم كه به من گفت: اجلت نزديك شده، مال پسر عمويت را پرداخت كن «1».
1.بحار: 50/ 270، حديث 36.
منابع: 
قطب راوندى، سعيد بن هبةالله‏،جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 346

اداى قرض‏
روزى احمد بن اسحاق اشعرى و على بن جعفر همدانى، به همراه عثمان‏بن سعيد به محضر امام حسن عسكرى عليه السلام شرفياب شدند. در آن جلسه، احمد بن اسحاق كه به شدّت مقروض بود، از قرض خويش- و ظاهراً آن مبلغ را براى فعاليتهاى نمايندگى خود مى‏خواسته‏اند نه امور شخصى- به امام شكوه كرد، حضرت رو به فرزند سعيد (عهده‏دار اموال امام)، فرمود:
«اى ابا عمرو، سى هزار دينار به او و سى هزار دينار به على‏بن جعفر بده و خود نيز سى هزار درهم بردار.» «1»
امام عسكرى عليه السلام در پرتو علم بى انتهاى الهى، هر سه يار خويش را مقروض يافت و آن مبلغ كلان را به آنها عطا كرد، هر چند تنها احمد بن اسحاق بدين مشكل زبان گشوده بود. اى بسا كه امام افزون بر اداى قرض احمد بن اسحاق، خواسته است دو يار ديگر خويش را نيز مشمول بخشش قرار دهد؛ چرا كه مى‏دانست آنها آن اموال را در جايگاه مناسبش صرف كرده و شايسته چنين عطايى هستند.

پی نوشت:
(1). ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 409
منابع: 
جمعى از نويسندگان‏،ره توشه عتبات عاليات، ص: 357

اداى قرضهاى امام رضا (ع)
 مطرفى مى‏گويد: هنگامى كه امام رضا- عليه السّلام- از دنيا رفت، چهار هزار درهم به من مقروض بود، با خودم گفتم: ديگر پولها از كفم رفت! ابو جعفر- عليه السّلام- به من سفارش داد كه فردا پيش او بروم و با خود ترازو هم ببرم. پس خدمت آن جناب رسيدم، فرمود: ابو الحسن- عليه السّلام- از دنيا رفت و چهار هزار درهم به تو بدهكار بود. پس حضرت جانمازى را كه بر روى آن بود، بلند كرد و از زير آن دينارهايى بيرون آورد و به من داد. ديدم به اندازه همان چهار هزاردرهم است كه به من بدهكار بود «1».
1.كافى: 1/ 497، حديث 11.
منابع: 
غلام حسن محرمى‏،جلوه‏هاى اعجاز معصومين ،ص:304

ابو دحداح 
چون آيه (من ذالذى يقرض الله قرضا فيضاعفه له : كيست كه خدا را وام دهد تا خدا بر او اضافه و زياد كند(1) نازل شد، ابود حداح (2) گفت : يا رسول الله فدايت شوم ، خداوند از ما قرض خواسته است و حال آنكه او غنى است ؟
فرمود: آرى مى خواهد بدان سبب شما را داخل بهشت گرداند. عرض كرد: اگر من به خداى خود قرض دهم تو ضامن بهشت مى شوى ؟ فرمود: آرى ، هر كه خدا را قرض دهد، در بهشت خداى او را عوض دهد. گفت ، زن من ام دحداح با من در بهشت باشد؟ فرمود: آرى ، عرض كرد: دخترم هم با من در بهشت باشد؟ فرمود: آرى ، عرض كرد: دست بمن بده به همين فرمايش كه فرمودى !
پيامبر صلى الله عليه و آله دست به او دادند. عرض كرد: مرا دو بوستان است هر دو را بخدا قرض دادم ، و مرا جز اين دو باغ نيست !
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: يكى را براى خود نگاهدار و يكى را قرض بد. گفت : گواه مى گيرم تو را كه رسول خدائى كه بهترين اين دو بوستان را بخدا قرض دادم ؛ و در آن بوستان شش صد درخت خرما بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خدا تو را بر آن ، بهشت عوض داد. بعد از اين ماجرا ابو دحداح نزد زوجه اش رفت و واقعه را گفت ، آن زن هم گفت : خدا مبارك كند بر آنچه خريدى (3).
پی نوشت:
1- بقره : 245.
2- اسمش ثابت بود و داراى ايمانى قوى بود. در جنگ احد وقتى شايع شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله شهيد شده مسلمانان فرار مى كردند. او با صداى بلند فرياد مى زد: اگر محمد صلى الله عليه و آله كشته شد خداى او زنده است ، با دشمنان دين بجنگيد كه خدا ناصر شماست سفينة البحار ماده (دحدح ).
3- عنوان الكلام ص 175.

منابع: 
سيد على اكبر صداقت،يكصد موضوع ۵۰۰ داستان

ثمره مهلت دادن به بدهكار
حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه خواهد كه خداوند او را در روزى كه هيچ پناهى جز پناه او وجود ندارد پناه دهد، نادارى را مهلت دهد يا از حق خود بگذرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز بسيار گرمى - در حالى كه كف دست خود سايبان قرار داده بود فرمود: كيست كه خواهد از شدت گرماى جهنم در سايه قرار گيرد؟ و اين جمله را سه بار تكرار فرمود.
مردم هر بار گفتند: ما يا رسول الله صلى الله عليه و آله . فرمود: كسى كه وامدار خود را مهلت دهد يا از تنگدست بگذرد (از شدت گرماى جهنم در سايه قرار مى گيرد)(1).
پی نوشت:
1- علم اخلاق اسلامى 2/ 214.
منابع: 
سيد على اكبر صداقت،يكصد موضوع ۵۰۰ داستان