انفاق کافران در آیات قرآن

۰۸ مرداد ۱۳۹۹ 0
انفاق کافران در آیات قرآن

طرز تفكر مؤمن و كافر از نظر اعتقاد به خدا و روز رستاخيز متفاوت بوده، در مسأله انفاق و همكارى با جامعه كه يكى از اصول اخلاقى اسلام است، ظاهر مى ‏شود.

  • آیه 29 سوره اسراء
    وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً
    هرگز دست خود را بسته بر گردن خويش مساز و آن را به يك باره باز مگشا تا نكوهيده و فرومانده از كار باشى

  • طرز تفکر  کافر از انفاق
    •  آیات 34 تا 36 سوره کهف
  • طرز تفکر مومن از انفاق
    • آیات 37 تا 40 سوره کهف
  • تحلیل دو تفکر مادی و الهی
  • عکس العمل جهان در برابر مشرکان
  • نتیجه
    آیه 96سوره اعراف
مسأله انفاق و همكارى با جامعه يكى از اصول اخلاقى اسلام است، ولى اين پديده اخلاقى، بسان ديگر پديده‏ها بايد در چارچوب اعتدال قرار گيرد، يك مسلمان نبايد مانند افراد بخيل و خودخواه همه چيز را براى خود بخواهد و درهم و دينارى به ديگران ندهد، و به اصطلاح امروز دست دهنده نداشته باشد، بسان آدمى كه دست او را به گردنش بسته باشند و توانايى كارى نداشته باشد، و نبايد مانند افراد مسرف باشد كه حتى در انفاق، اسراف كند و چيزى براى خود و فرزندانش نگذارد و همه را به اين و آن بدهد، و سرانجام مورد سرزنش بستگان و فرزندان و خانواده قرار گيرد، و حتى دستمايه‏اى نيز براى خود نگه ندارد كه بتواند به كار و كسب خود ادامه دهد و از زندگى بريده شود.
بلكه بايد راه سومى را بين بخل و اسراف برگزيند و آن حدّ وسط است، يعنى در عين انفاق، خود و زيردستان خود را نيز در نظر بگيرد، اين معنى در آيه ديگر اينگونه منعكس است:
  • آیه67سوره فرقان
    وَ الَّذيِنَ اِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً
    و آنان هستند که هنگام انفاق (به مسکینان) اسراف نکرده و بخل هم نورزند، بلکه احسان آنها در حد میانه و اعتدال باشد.

كلينى از عبدالملك بن عمرو نقل مى‏كند كه: امام صادق‏ عليه السلام آيه «وَالّذينَ اِذا أَنفقوُا» را تلاوت كرد، آنگاه معنى آيه را با عمل خاصى در نظر ما مجسم كرد. دست برد و مشتى از ريگ را برداشت و دست خود را محكم فشرد، به گونه‏اى كه چيزى از آن نريخت، فرمود اين همان تفسيرى است كه خدا در كتاب خود گفته است.
سپس آن را ريخت و مشت ديگرى از سنگ‏ريزه‏ها را برداشت، سپس همه را رها كرد و چيزى در كَفَش باقى نماند و فرمود اين اسراف است.
آنگاه مشت ديگرى را گرفت، كمى دستش را باز كرد، قسمتى از آن ريخت و بخشى در دستش باقى ماند، فرمود: اين همان ميانه ‏روى و حد وسط و اعتدال است(4).

 
  • اين آيه با طرح مثلى طرز تفكر مؤمن و كافر را ترسيم مى‏كند، يكى به خداى جهان و معاد، معتقد بوده و ديگرى معاد و رستاخيز را منكر بوده است. يكى به فضل الهى اعتماد داشت و ديگرى به دنيا تكيه كرده و براى آن نوعى جاودانگى قائل بود.
    قرآن در اين مثَل منطق بعضى از كافران را كه به اموال خود تكيه مى‏كردند، ابطال كرده و تأكيد كرده كه اين تكيه‏ گاه جاودانه و پيوسته نيست، و به همين زودى به دست فنا سپرده مى‏شود و از ميان مى‏ رود، ولى آن كس كه به خدا و روز ديگر مؤمن باشد، حيات جاودانه‏اى در سراى ديگر خواهد داشت و در اين جهان نيز با زندگى آبرومندانه ‏اى روبه ‏رو خواهد بود. اينك بيان مَثَل:
    دو برادر بودند، پدر آنان فوت كرد و اموال زيادى را به ارث نهاد. برادر مؤمن، سهم خود را گرفت و قسمت اعظم آنها را در راه خدا صدقه داد و براى خود نيز مقدارى حفظ كرد كه با آن مى‏زيست، ولى برادر ديگر، با آن ثروت، دو باغ خريد. در ميان دو باغ مزرعه عظيمى بود چنانكه از وسط آن دو نهر آب عظيمى مى‏گذشت.
  • منطق برادر مشرک:‌من از نظر ثروت و اولاد بر تو برترى دارم
    • سوره کهف :آیه34
      وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا
      و براى او ميوه فراوان بود. پس به رفيقش -در حالى كه با او گفت و گو مى‌كرد- گفت: «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم.»

      • منطق برادر مشرک:‌ نعمتها پایان نمی پذیرد
        • سوره کهف :آیه35
          وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَٰذِهِ أَبَدًا
          و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود، داخل باغ شد [و] گفت: «گمان نمى‌كنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد.»


      •  منطق برادر مشرک:‌ نعمتها پایان نمی پذیرد
        • سوره کهف :آیه36
          وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا
          و گمان نمى‌كنم كه رستاخيز بر پا شود، و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از اين را در بازگشت، خواهم يافت.
      • منطق برادر مومن:‌چگونه معاد را منكر مى‏شوى و مى‏گويى: گمان نمى‏كنم قيامتى برپا شود، درحالى كه خدا تو را از خاك آفريد، سپس خاك را به صورت نطفه درآورد، آنگاه از آن، تو را به صورت يك انسان كامل پرداخت. آنكس كه بر آغاز آفرينش توانا است، بر بازگرداندن آن نيز توانا خواهد بود
        • سوره کهف :آیه37
          قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا
          رفيقش -در حالى كه با او گفت و گو مى‌كرد- به او گفت: «آيا به آن كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفريد، آنگاه تو را [به صورت‌] مردى درآورد، كافر شدى؟»
        • سوره کهف :آیه38
          لَٰكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا
          اما من [مى‌گويم:] اوست خدا، پروردگار من، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى‌سازم.
        • سوره کهف :آیه39
          وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا
          و چون داخل باغت شدى، چرا نگفتى: ماشاء الله، نيرويى جز به [قدرت‌] خدا نيست. اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مى‌بينى،
        • سوره کهف :آیه40
          فَعَسَىٰ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِنْ جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا
          امید است خدا مرا بهتر از باغ تو (در آخرت و دنیا) بدهد و بر بوستان تو آتشی فرستد که باغت یکسره نابود و با خاک صرف یکسان گردد.
        • سوره کهف :آیه41
          أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا
          یا آبش به زمین فرو رود و دیگر هرگز نتوانی آب به دست آری (و باغت از بی‌آبی خشک شود)

        • سوره کهف :آیه4۲
          وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَىٰ مَا أَنْفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا
          [تا به او رسيد آنچه را بايد برسد] و [آفت آسمانى‌] ميوه‌هايش را فرو گرفت. پس براى [از كف دادن‌] آنچه در آن [باغ‌] هزينه كرده بود، دستهايش را بر هم مى‌زد در حالى كه داربستهاى آن فرو ريخته بود. و [به حسرت‌] مى‌گفت: «اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى‌ساختم.»
        • سوره کهف :آیه4۳
          وَلَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنْتَصِرًا
          و ابدا جز خدا هیچ گروهی نبود که آن گنهکار کافر را از قهر و خشم خدا یاری و حمایت کند و نه خود مدافع خویش بود.
     

    تحليل دو تفكر مادى و الهى‏

    تا اينجا محاوره اين دو برادر پايان پذيرفت و طرز تفكر هر دو آشكار گشت. برادر نخست، معاد را ناديده گرفته و به تمام معنا دنياخواه بود و دنيا براى او آخرين مرحله از زندگى بود، با اين كه با چشم خود، دگرگونيهاى جهان را مى‏ديد ولى عبرت نمى‏گرفت و مى‏پنداشت كه باغ او جاودان است.
    حتى خودخواهى، كار او را به جايى رسانده بود كه با اين كه خدا را نمى‏پرستيد، ولى انتظار داشت كه اگر روز قيامت زنده گشت، بهترين مقام را دارا باشد.
    قرآن او را به عنوان «ظالم لنفسه» معرّفى مى‏كند، يعنى فردى كه بر خويشتن ستم كرده بود، چه ستمى بالاتر از اين كه هر روز در برابر چشمانش نمونه‏هاى فراوانى از تجديد حيات مى‏ديد، ولى امكان تجديد حيات خود را منكر بود. باغ و مزرعه او هر سال تجديد حيات مى‏كرد و پس از يك خواب زمستانى بار ديگر، درختان، و مزرعه، خود را با برگها و شكوفه‏ها مى‏آراستند و زمين، با گل و سنبل رونقى به محفل مى‏داد و خود نمونه حيات مجدد بود، ولى با اين همه، او در برابر اين منطق، قانع نشده و مى‏گفت: «وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً».
    خلاصه در منطق مرد مشرك، خودخواهى از يك طرف، غير خودنخواهى از طرف ديگر، غرور به خاطر زمين و ثروت از طرف سوم، خيالبافى و اين كه در آخرت، مقام بهترى خواهد داشت، از طرف چهارم ديده مى‏شود.
    اما در منطق آن مرد مؤمن، واقع‏گرايى و تيزبينى در حيات به چشم مى‏خورد. نخست منطق معاد و برهان آن را يادآور مى‏شود و آفرينش نخستينِ برادر را به رخ او مى‏كشد. آنگاه به بيان توحيد در خالقيت و ربوبيت مى‏پردازد و مى‏گويد: آفريدگار و گرداننده‏اى جز او نيست. سپس به او تعليم مى‏ دهد كه همه كارها دست خداست و هيچ كارى بدون مشيّت خدا صورت نمى‏پذيرد.
    در مرحله چهارم رجا و اميد خود را بازگو مى‏كند كه آينده او ممكن است بهتر از گذشته باشد.
    در مرحله پنجم نفرين خود را بر اين فرد خودخواه كه دينارى به حال جامعه سودى ندارد، فرو مى‏ فرستد و نابودى باغ برادر را از خدا مى‏ خواهد كه هم باغش را نابود كند، و هم آبش فرو رود.

     

    عكس العمل جهان در برابر عمل فرد مشرك‏

    انسان تصور نكند كه جهان در برابر فعل انسان، ساكت و خاموش است و عكس ‏العمل نشان نمى‏ دهد، بلكه جهان با چشم و گوش باز مراقب عمل انسان است و به تناسب عمل واكنش نشان مى‏ دهد. جهان در برابر فرد نيكوكار، درهاى رحمتش را به روى وى باز مى‏ كند ولى در مقابل انسان بخيل و تنگ‏نظر درهاى رحمت را به روى او مى‏بندد و مال و منال او را طعمه عذاب مى‏ سازد:
    «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ القُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْض ولكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»(6).
    «هرگاه مردمِ سرزمينى ايمان بياورند و تقوا پيشه باشند، درهاى بركات و خيرات را از آسمان و زمين به روى آنان مى‏گشاييم ولى آنان به تكذيب آيات ما پرداختند. ما هم آنان را به اعمال خود سزا داديم».

    اين سنت الهى پيوسته در هر زمان حاكم بوده و اتفاقاً در مورد اين دو برادر نيز تحقق پذيرفت. دعاى آن برادر مستجاب شد: ناگهان سرتاسر اين باغ را بلا احاطه كرد، باغ با داربستهايش فرو ريخت، در اين موقع كه وارد باغ شد، از تأسّف، دستها را به هم ماليد و از كردار خود اظهار ندامت مى‏كرد، چنان كه مى‏فرمايد:
    «وَ اُحِيطَ بِثَمَرِهِ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‏ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ اُشْرِكْ بِرَبِّى‏ أَحَداً».
    «و ميوه‏هاى آن نابود شد و به خاطر هزينه‏اى كه صرف آن كرده بود، دستهايش را به هم مى‏ماليد و درحالى كه باغ بر داربستهايش فرو ريخته بود، مى‏گفت: اى كاش كسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم».
    گروه مشركان چه‏بسا در ظاهر به هم پيوسته به نظر مى‏رسند، ولى آنگاه كه برخى از آنها را بلا فرا گرفت، ديگران به خاطر فقدان عواطف به يارى او نمى‏شتابند، چنانكه مى‏فرمايد: وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتصِراً».
    بنابراين مَثَل كافر مَثَل برادر نخست و مَثَل مؤمن بسان مَثَل دوم است.

    از اين مَثَل درسهايى مى‏آموزيم:
    •  ثروت و اموال زياد، در انسانهاى بى‏ظرفيت، غرورآفرين است، اين‏گونه افراد پيوسته ثروت خود را به رخ ديگران مى‏كشند و از تحقير ديگران بهره مى‏ گيرند، و شعارشان اين است «أنا أكثرُ منك مالاً و أعزُّ نفراً».
    • گاهى اين نوع غرور او را به افسانه‏اى معتقد مى‏ سازد و آن اين كه ثروت من جاودانه است و حال آن كه در اعماق قلب مى‏ داند كه اين منطق افسانه‏اى بيش نيست و مرگ و مير بر پيشانى هر موجود امكانى با قلم قضا نوشته شده است. گاهى غرور او به حدّى مى ‏رسد كه جهان ماوراى طبيعت را انكار مى‏ كند.
    •  نه ثروت، دليل عزّت است و نه فقر، مايه ذلّت. هرگاه ثروت در مسير هوا و هوس قرار گيرد، مايه بدبختى است و اگر فقر با اميد همراه باشد، مايه سعادت است.
    •  بلاهايى كه دامنگير انسان مى‏ شود، پشت‏ سرش ندامت هست و اين ندامت بعد از بلا براى اين شخص خالى از فايده است، هرچند ديگران ممكن است از آن بهره بگيرند.
    •  شگفت اينجاست كه قرآن، باغ اين برادر مشرك را با اين جمله توصيف مى‏ كند و مى‏ف رمايد: «كِلْتاَ الجَنَّتَيْنِ آتَتْ اُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً». «هردو باغ آن برادر ميوه‏ هاى خود را مى‏ داد و هيچگونه ستمى و كاستى در ميوه دادن نداشت» ولى درباره صاحب آن باغ مى‏ گويد: «وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظْالِمٌ لِنَفْسِهِ» «درحالى كه بر خود ستمكار بود بر باغ خويش گام نهاد». علت اين كه او بر خويش ستم مى‏كرد، اين بود كه از اين باغ براى سراى ديگر بهره نبُرد.
    • آیه 96 سوره اعراف
      وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ
      و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار می‌شدند همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها می‌گشودیم و لیکن (چون آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم.

    پی نوشت:
    1) اسراء، 29 و 30.
    2) مجمع‏البيان، ج‏3، ص‏411، در تفسير همين آيه.
    3) فرقان، 67.
    4) مجمع‏البيان، ج‏3، ص‏412.

    6) اعراف: 96.

    نویسنده:آيةاللّه جعفر سبحانى‏

    منابع: 
    ماهنامه مكتب اسلام، شماره 6 ، شهريور 8