مسجد اميرچقماق يزد

۰۹ مرداد ۱۳۹۹ 0
مسجد اميرچقماق يزد

مسجد اميرچقماق يزد در سال 841 هـ.ق (يعني بيش از 570 سال قبل از اين) توسط اميرجلال‏الدين چقماق شامي و همسرش بي‏بي‏فاطمه خاتون ساخته شد (1) (عکسي از نماي ايوان اين مسجد در همين شماره مجله ميراث جاويدان چاپ شده است) طومار وقف‏نامه‏اي براي موقوفات اين مسجد در دست است که در سال 1300هـ.ق از روي نسخه اصل رونويس شده است.

در اينجا بخشي از اين وقفنامه را که مصارف موقوفات واهداف واقف را بيان مي‏کند و از جهات مختلف آموزنده و مفيد است درج مي‏کنيم:
واقف بايد محصولات موقوفات محرره مزبوره را اولاً به عمارات رقبات معينه مذکوره صرف کند، به نوعي که غبطه مرعي باشد، و مستلزم ازدياد محصولات و اجارات گردد.
و ثانيا به تعمير و ترميم مباني خيرات موقوف‏عليها الاهم فالاهم والاغبط فالاغبط.
و بعد از آن در انتظام مهام مسجد وظايف جد به جاي آورد. امامي حسن الکلام را که در فنون قرائت و وقوف، صاحب وقوف، و در مقام رعايت شرايط و ارکان صلاة از تکبيرة‏الاحرام تا سلام، ثابت و راسخ‏الاقدام نصب فرمايد که در ليالي و ايام به شغل شريف امامت از سر فراغ بال اشتغال نمايد. و هر سال مبلغ سيصد و شصت دينار آقچه نقره سره مسکوک رايج کپکي که هر دو دينار از آن به وزن يک مثقال و نيم‏دانگ باشد بدو رسانند، چنانچه هر روز يک دينار باشد.
و همچنين ده نفر حافظ کلام‏اللّه‏ حسن‏الصوت که در تجويد و قرائت کلام مجيد فريد باشند، که آناءالليل و اطراف النهار سيّما العشايين والاسحار تلاوت نمايد. و هر سال مبلغ دو هزار و يکصد و شصت دينار آقچه کپکي موصوف به ايشان رساند، چنانچه مقتضي رأي متولي شرعي باشد.
و مصدري معين و مقرر فرمايد که منصب صدارت حفاظ را بستگي داشته باشد، و در قرائت و تجويد و اصول، ماهر و باهر، هر يک از حفاظ اقتضاء به آثار مرضيه [و] سنن سنيه او نمايند. و مرسوم و مقرري او را هر سال مبلغ سيصد و شصت دينار آقچه صوفه مذکوره کپکيه بدو رسانند. و اگر کسي که قابليت صدارت داشته باشد مفقود و ناموجود، به دو نفر ديگر از حفاظ دهند، تا در امر خطير تلاوت خبير بوده شروع نمايد.
و ايضا مدرسي که به صيقل اذهان وافيه زنگ رنگ اعضال و اشکال از صفحات اوراق معقول زدوده، به زلال الهام صافيه نقوش شکوک و شبهات از الواح فروع و اصول مغسول فرموده تعيين نمايد، تا در مسجد مذکور بسط بساط درس علوم دينيه و معارف يقينيه نموده، حقايق مسايل به وسايل بيان وافي کامل، و لسان شافي شامل، بر چهره حال طلبه نگارد.
و مُعيدي با هشت نفر طالب علم نصب فرمايد، که اگر اذهان و طباع طلبه کرة واحدة درک معضلات نتواند معيد مذکور اعاده سبق نمايد، تا اشکال ايشان انحلال يابد. و در ايام تحصيل در مسجد مذکور به وظايف مذاکره و مباحثه قيام نمايد.
وظيفه مدرسي هر سال مبلغ يک‏هزار و دويست دينار آقچه فضي کپکي موصوف بدو رسانند.
و هر سال مبلغ نهصد و هشتاد دينار کپکي منعوت وظيفه و مقرري معيد و طلبه، چنانچه رأي جناب متولي مذکور ـ لازالت امارته مرفوعة بين‏الجمهور ـ باشد، بديشان رسانند.
و همچنين خطيبي که از شرايط و ارکان خطبه باخبر باشد نصب فرمايد، تا در ايام جمعات خطبي به فصيح‏ترين عبارتي نمايد، چنانچه مستمعان از آن محظوظ و بهره‏ور گردند. و هر سال مبلغ يکصدوبيست دينار آقچه فضي موصوف کپکي وظيفه به او رسانند.
و ايضا دو نفر مؤذن صيت عارف الوقت که قبل الفوت ايام وليالي بامر تأذين و مناجات حضرت لايزالي اشتغال نمايد، و ارباب طاعات را هنگام اداء واجبات اعلام کند. و هر سال مقرري ايشان را مبلغ سيصدوشصت دينار آقچه موصوف به ايشان رسانند.
وايضا واعظي که در تفسير آيات قرآني، و ترجمه احاديث نبوي گوي سبقت از خم چوگان بسي علما ربوده باشد، تعيين فرمايد، تا در مسجد مذکور در دهور و شهور رنجوران امراض غفلت و جهالت را شربت خوشگوار نصيحت چشاند، و هر سال مقرري و وظيفه او مبلغ يکصد و پنجاه دينار به او رسانند، و جهت مقرري و وظيفه ماه رمضان مبلغ يکصد و سي دينار آقچه موصوف کپکي.
و دو نفر معاشر خوان تعيين فرموده که در ايام جمعات عهد عند صعود الخطيب الي المنبر به حديث معهود خواندن قيام نمايد. و هر سال مبلغ يکصد دينار آقچه کپکي منعوته، وظيفه به ايشان رسانند.
و هر سال مبلغ يکصد و بيست دينار آقچه فضي کپکي به معلمي که در مسجد مذکور اطفال مسلمانان را تعليم قرآن قديم و تنزيل حکيم نمايد، رسانند.
و هر سال مبلغ سه هزار آقچه کپکي موصوف در وجه سفره و آش خانقاه مذکور که به فقرا و مساکين و صادر و وارد رسانند، چنانچه مقتضي رأي منير و فکر و تدبير عالي‏جناب متولي باشد.
و هر سال يکصد دينار آقچه رايج کپکي موصوف در ليالي متبرکه به وجه حلاوة و نقل صرف نموده به جماعتيان رسانند.
و مبلغ يکصد و هشتاد دينار آقچه موصوف هر سال در وجه ثمن‏الدهن والبرز والشمع و غيره که موجب استضائه مسجد و خانقاه باشد صرف گردانند، و قناديل و سرج افروخته دارند.
رجاء صادق و اميد واثق که حضرت خالق، چنانچه واقفان خيران واليان متزاوجان مشاراليهما، توفيق اتفاق و ترصيص مباني خيرات ارزاني فرموده، عالي‏جناب دولت‏مآب متولي مذکور ـ مدت ظلاله ما تعاقبت الاعوام والشهور ـ تأييد حکام احکام تأييدات محصل، و در فردوس اعلي ايشان را و ساعيان را مقام و مأوي دهاد. والحمدللّه‏ اولاً و اخرا، والصلوة والسلام علي خيرمن اوتي معجزا باهرا، و علي اولاده و اصحابه باطنا و ظاهرا.
و همچنين شرط فرمودند که اگر ـ عوذاباللّه‏ تعالي ـ جناب دولت قباب متولي را نسل اولاد ذکور منقطع گردد، امور محرره مذکوره، از توليت شرعيه، و اشراف، و نظارت از آنِ اناث اولاد او باشد، و اولاد اولاد همين طريق، ما تعاقبوا و تناسلوا، بطنا بعد بطن، ونسلاً بعد نسل.
و عقيب از آنکه در عالي مجلس شريف، و سامي ديوان دين حنيف، در ضمن مرافعه شرعيه، ثابت و مبين و واضح و مبرهن شد، نزد حضرت شريعت‏پناه تقوي شعار مخدوم مطاع، ناشر صحايف العلوم الدينية والمعارف اليقينية في الارباع والاصقاع، اعني حاکم عادل مرافع اليه، که صدر اين کتاب به سجل شريف [او] مزين و محلي خواهد گشت، اعلي‏اللّه‏ تعالي لانتصاب رايات الدرس والفتوي و رفع اعلام العلم والتقوي [تعالي] شأنه و رفع محله و مکانه، به شهادت مولانا و صاحب اعظم رکن الملة والدين ضياء الاسلام والمسلمين حسن بن مولانا اعظم اکمل اکرم اقدم، صفي الملة والدين محمود بن مولانا اعظم سعيد ملاذ القضاة والموالي المتأخرين ضياء الحق والدين محمد بن مخدوم مولانا. اعظم شهيد ملجأ القضاء ذوي المراتب والمناصب والاحکام في اوان حياته الواصل الي رحمة‏اللّه‏ في روضات جنانه مجد الحق والشريعة والتقوي والدين حسن الرضي اعلي اللّه‏ شأنه في ظل والده، و ابن عم پدرش مولانا و صاحب اعظم مجد الملة والدين شرف الاسلام والمسلمين حسن بن مولانا اعظم سعيد مؤيد الاکابر والموالي شرف الملة والدين حسين بن مخدوم سعيد مجد الحق والدين حسن المشاراليه، اعلي اللّه‏ تعالي شأنه:
و کاتب اين سطور و محرر اين مزبور اصغر عباداللّه‏ ذي الفضل محمد بن مسعود بن محيي بن ابي ملقب به قطب الحجة، غفراللّه‏ ذنوبه، و ستر عيوبه، که جملگي حصص موقوفه مشروحه تا زمان صدور صيغ وقف حق و ملک متزاوجان واقفان بود.
حکم شرع شريف به صحت اين جمله واقع شد، و به اشهاد شرعي مقرون گشت، في سلخ شهر ربيع‏الاول عمت ميامنه لسنة تسع و اربعين و ثمانمائة. والسلم، والحمدللّه‏ وحده.



پي نوشت : 

1- جامع مفيدي 1/ 170 و 3/ 469ـ تاريخ يزد، ص75 و 79