مفهوم قرض الحسنه در آیات قرآن

۱۴ مرداد ۱۳۹۹ 0
مفهوم قرض الحسنه در آیات قرآن
قرض در قرآن مجيد
وَ لَقَدْ اخَذَ اللَّهُ ميثاقَ بَنى اسْرئيلَ وَ بَعَثنا مِنْهُمُ اثْنَىْ عَشَرَ نَقيباً وَ قالَ اللَّهُ انّى مَعَكُمْ لَئِنْ اقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلى وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ اقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ لُادْخِلَنَّكُمْ جَنّاتٍ تَجْرى مِن تَحتِهَا الاْنْهارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ» «1»


خدا از بنى اسرائيل [بر لزوم اطاعت از آيينش و پيروى از موسى‏] پيمان گرفت، و از ميان آنان دوازده سرپرست برانيگختيم [تا هر يك عهده‏دار امور قبيله‏اى از قبايل بنى اسرائيل باشد]، و خدا به آنان فرمود: يقيناً من با شمايم، اگر نماز را برپا داريد، و زكات بپردازيد، و به پيامبرانم ايمان آوريد، و آنان را تقويت و يارى كنيد و به خدا وامى نيكو دهيد، مسلماً گناهانتان را محو مى‏كنم، و شما را در بهشت‏هايى كه از زيرِ [درختانِ‏] آن نهرها جارى است در مى‏آورم؛ پس هر كه از شما بعد از اين كافر شود، يقيناً راه راست را گم كرده است.

از آيه شريفه استفاده مى‏شود كه قرض‏الحسنه در امّت‏هاى قبل از اسلام هم به عنوان برنامه‏اى از برنامه‏هاى الهى و دستورى از دستورهاى حضرت حق، و عملى كه باعث دخول در بهشت است مطرح بوده، و اين كار شايسته و عمل پسنديده اختصاص به امّت اسلام و احكام شريعت محمّديه ندارد.
مَنْ ذَا الَّذى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اضْعافاً كَثيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ الَيْهِ تُرْجَعُونَ» «2»
كيست آن كه به خدا وام نيكو دهد، تا آن را برايش چندين برابر بيفزايد؟
و خداست كه [روزى را] تنگ مى‏گيرد و وسعت مى‏دهد؛ و [همه شما براى دريافت پاداش‏] به سوى او بازگردانده مى‏شويد.



تفسيرى بر آيه شريفه‏

«با در نظر گرفتن اين نكته كه مالك حقيقى اموال پروردگار است و بشر تنها به عنوان نمايندگى خداوند در آنها تصرّف مى‏كند، و شرط سرپرستى و نمايندگى او اين است كه اضافه بر نيازمندى‏هاى خود با اين گونه اعمال و به عبارت ديگر انفاق، احتياجات عمومى را نيز برطرف كند، اما با همه اينها قرآن مى‏گويد: اين كمك مادّى خود را به عنوان قرض به خدا حساب كنيد، قرض به آفريدگار جهان كه همه چيز از اوست، و تازه هنگام استرداد چندين برابر آن را دريافت داريد.
و اين نهايت لطف پروردگار را نسبت به بندگان و كمال اهميّت موضوع قرض را مى‏رساند. با اين كه مالك و بخشنده اوست، باز برمى‏گردد و از بنده خود استقراض مى‏كند آنهم استقراضى كه با چنين سود فراوانى همراه است.

جمله آخر آيه‏ وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ گويا اشاره به اين است كه تصور نكنيد انفاق و بخشش اموال شما را كم مى‏كند، زيرا وسعت و محدوديّت سرمايه‏هاى شما به دست خداست، اوست كه مى‏تواند با بركات زمين و آسمان به شما وسعت بخشد و به جاى اموال انفاق شده چندين برابر در اختيار شما قرار دهد، بلكه با توجّه به ارتباط و بهم پيوستگى اجتماع، همان اموال انفاق شده در پايان به شما باز مى‏گردد. از همه اينها گذشته فراموش نكنيد كه شما به سوى خدا باز مى‏گرديد و جهان ديگرى در پيش داريد كه از اين كارهاى خير خود در آن‏جا بهره‏مند خواهيد شد.» «3» آياتى در سوره‏هاى مباركه حديد، تغابن، مزّمّل به همين مضمون كه در آيه گذشته توضيح داده شد وارد شده است كه دلالت بر عظمت مسئله قرض دادن دارد با توجّه به اين نكته بسيار مهم كه حضرت حق دستِ قرض گيرنده محتاج را دست خود به حساب آورده است.


قرض در روايات‏
رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره كسى كه مى‏تواند به برادر مؤمنش قرض‏الحسنه بدهد ولى از اين عمل پسنديده خوددارى، مى‏كند مى‏فرمايد:
مَنِ احْتاجَ الَيْهِ اخُوهُ الْمُسْلِمُ فِى قَرْضٍ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَلَمْ يَفْعَلْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ رِيحَ الْجَنَّةِ. «4»
كسى كه برادر مسلمانش در مسئله قرض به او نيازمند شود، و او قدرت بر دادن قرض داشته باشد ولى خوددارى كند خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى‏كند.

و نيز آن حضرت فرمود:
مَنْ اقْرَضَ مُؤْمِناً قَرْضاً يَنْتَظِرُ بِهِ مَيْسُورَهُ كانَ مالُهُ فِى زَكاةٍ وَ كانَ هُوَ فِى صَلاةٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ حَتّى يُؤدِّيَهُ الَيْهِ. «5»
هر كس به مؤمنى قرض‏الحسنه بدهد و انتظار كشد تا قرض گيرنده فراخى يابد. آن مال ثواب زكات خواهد داشت و قرض دهنده مورد توجّه و درود فرشتگان باشد تا قرض گيرنده آن را ادا نمايد.
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
ما مِنْ مُسْلِمٍ أقْرَضَ مُسْلِماً قَرْضاً يُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِلَّا حَسِبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرُهُ بِحِسابِ الصَدَقَةِ حَتّى يَرْجِعَ إِلَيه. «6»

هيچ مسلمانى نباشد كه به مسلمان ديگرى قرض‏الحسنه بدهد جز آن كه خداوند هر روز ثواب صدقه دادن آن را به حساب وى ثبت كند تا زمانى كه‏آن مال به او بازگردد.
و نيز آن حضرت فرمود:
الْقَرْضُ الْواحِدُ بِثَمانِيَةَ عَشَرَ، وَ انْ ماتَ احْتُسِبَ بِها مِنَ الزَّكاةِ. «7»
ثواب قرض هيجده برابر خواهد بود و چنانچه گيرنده بميرد يا قدرت ادا نداشته باشد مى‏توان آن را به حساب زكات گذاشت.

راوى مى‏گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم:
مالى را به قرض‏الحسنه دهم خوشتر دارم از آن كه آن را ببخشم. و نيز آن جناب فرمود: هر كس مالى را به قرض دهد و مدتى براى آن معيّن كند و قرض گيرنده نتواند در رأس مدت آن را بپردازد، به هر روزى كه آن تأخير اندازد، براى صاحب مال ثواب صدقه دادن يك دينار را در هر روز خواهد داشت. «8» حضرت صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى‏كند:
الْفُ دِرْهَمٍ اقْرِضُها مَرَّتَيْنِ احَبُّ الَىَّ مِنْ انْ اتَصَدَّقَ بِها مَرَّةً، وَ كَما لا يَحِلُّ لِغَريمِكَ انْ يَمْطُلَكَ وَ هُوَ مُوسِرٌ فَكَذلِكَ لا يَحِلُّ لَكَ انْ تَعْسِرَهُ اذا عَلِمْتَ انَّهُ مُعْسِرٌ. «9»

هزار درهم را چنانكه دوبار قرض الحسنه بدهم خوشتر دارم از آن كه يكبار صدقه دهم. و همان گونه كه براى آن كه از تو قرض گرفته جايز نيست مماطله نمايد و اداى آن را تأخير اندازد، پس همچنين براى تو جايز نخواهد بود با اين‏كه بدانى دست تنگ است و قدرت اداى آن را ندارد از او مطالبه كنى.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
رَأَيْتُ لَيْلَةً اسْرِىَ بِى عَلى‏ بابِ الجَنَّةِ مَكْتُوباً الصَّدَقَةُ بِعَشْرِ امْثالِها، و القَرْضُ بِثَمانِيَةَ عَشَرَ. «10»
شب معراج مشاهده كردم بر در بهشت نوشته شده: صدقه به ده برابر، و قرض به هيجده برابر است.
حضرت صادق عليه السلام علّت هيجده برابر بودن قرض‏الحسنه را مى‏فرمايد:
براى اين كه صدقه به دست محتاج و غير محتاج مى‏رسد، ولى قرض فقط به دست محتاج و دردمند داده مى‏شود. «11» رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مَنْ اقْرَضَ مَلْهُوفاً فَاحْسَنَ طِلْبَتَهُ اسْتَأنَفَ الْعَمَلَ، وَ اعطاهُ اللَّهُ بِكُلِّ دِرْهَمٍ الْفَ قِنْطارٍ مِنَ الْجَنَّةِ. «12»
هر كس به دردمندى قرض بدهد، و درباز گرداندنش نيكو عمل كند، عمل خود را از سر بگيرد، (چرا كه مانند روزى شده كه از مادر متولد شده) و خداوند به هر درهمى هزار قنطار در بهشت به او عنايت مى‏كند.

در روايات و اخبار اسلامى سفارش زياد شده كه: از نگاهدارى دين و پولى كه قرض گرفته‏ايد خوددارى كنيد، چون زمان قرض به پايان رسيد پول مردم را برگردانيد كه ماندن مالِ قرض نزد شما، گناه سنگينى است و عدم پرداخت آن بسيار زشت است، امكان اين هست كه با خوددارى از پرداخت قرض درِ خير بسته شود، و بسيارى از بندگان خدا از فيض قرض محروم شوند.
از حضرت باقر عليه السلام روايت شده:
كُلُّ ذَنْبٍ يُكَفِّرُهُ الْقَتْلُ فِى سَبيلِ اللَّهِ الَّا الدَّيْنَ فَانَّهُ لا كَفّارَةَ لَهُ الّا اداؤُهُ، اوْ يَقْضِىَ صاحِبُهُ، اوْ يَعْفُوَ الَّذى لَهُ الْحَقُّ. «13»
شهادت در راه خدا كفّاره تمام گناهان است مگر دَيْن كه كفّاره‏اى جز ادا كردن ندارد، يا اين كه دوستش آن را بپردازد، يا طلبكار از حقّ خود بگذرد.
ابوسعيد خدرى مى‏گويد: از رسول الهى صلى الله عليه و آله شنيدم:
اعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْكُفْرِ وَ الدَّيْنِ. قيلَ: يا رَسولَ اللَّهِ! ايُعْدَلُ الدَّيْنُ بِالْكُفْرِ؟ فَقالَ:
نَعَمْ. «14»
به خداوند از كفر و دَيْن پناه مى‏برم. گفته شد: اى رسول خدا! آيا دَين همسنگ كفر است؟ فرمود: آرى.
امام صادق عليه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى‏كند:
ايّاكُمْ وَالدَّيْنَ فَانَّهُ هَمٌّ بِاللَّيْلِ، وَ ذُلٌّ بِالنَّهارِ. «15»
شما را از دَين بر حذر مى‏دارم كه دَين غصّه شب و ذلّت روز است.
كوتاهى در پرداخت قرض‏
از حضرت صادق عليه السلام يا امام باقر عليه السلام درباره كسى كه دين خود را نپردازد در حالى كه قدرت بر پرداخت دارد و بميرد روايت شده: روز قيامت مديون را مى‏آورند در حالى كه از وحشت آنچه بر عهده اوست نگران است، اگر داراى حسنات باشد از حسناتش به صاحب مال مى‏دهند، و اگر فاقد حسنات باشد از گناهان صاحب مال در پرونده او مى‏گذارند. «16» زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله مردى از دنيا رفت در حالى كه دو دينار بدهكار بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله را براى نماز خبر كردند، حضرت از نماز خواندن بر آن ميّت بدهكار خوددارى فرمودند. و اين عمل مهم را به اين خاطر ترك كردند تا كسى جرأت بر خوردن مال مردم، پيدا نكند. «17» ابوثمامه مى‏گويد: بر حضرت جواد عليه السلام وارد شدم و عرضه داشتم: قصد حج دارم، اما به يكى از افراد مرجئه بدهكارم چه مى‏فرمائيد؟ حضرت فرمود:
برو دَينت را ادا كن، و مواظب باش خدا را با بر گردن داشتن دَين ملاقات نكنى، به حقيقت كه مؤمن خيانت نمى‏ورزد! «18» معاوية بن وهب مى‏گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرضه داشتم:
به ما خبر رسيد مردى از انصار مُرد و بر عهده او دَين بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله بر او نماز نخواند و فرمود: شما مردم هم بر او نماز نخوانيد تا دَين او را بپردازند.

امام فرمود: صحيح است. «19» حضرت صادق عليه السلام فرمود:
خَفِّفُوا الدَّيْنَ فَانَّ فِى خِفَّةِ الدَّيْنِ زِيادَةَ الْعُمْرِ. «20»

قرض و دَين را سبك كنيد كه در سبكى دَين، طول عمر است.
روايت بالا گويا جنبه روانى دارد، به اين صورت كه مديون بر اثر سنگينى دين در اضطراب و وحشت و ناامنى است، و اين حالات باعث سكته و فشارهاى عصبى است، و سكته و فشارهاى عصبى عمر را كوتاه مى‏كند.
حضرت صادق عليه السلام فرمودند:
السُّرَّاقُ ثَلاثةٌ: مانِعُ الزَّكاةِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ، وَ كَذلِكَ مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ يَنْوِ قَضاءَهُ. «21»
دزدان سه نفرند: آن كه از پرداخت زكات خوددارى مى‏كند، آن كه خوردن مهر زنان را حلال دانسته و از اداى آن سرباز مى‏زند، آن كه پولى را قرض مى‏گيرد و نيّت اداى آن را ندارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مَنْ يَمْطُلْ عَلى ذى حَقٍّ حَقَّهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى اداءِ حَقِّهِ فَعَلَيْهِ كُلَّ يَوْمٍ خَطيئَةُ عَشّارٍ. «22»
كسى كه نسبت به اداى حقّ ذى حقّى مماطله و كندى كند در صورتى كه قدرت بر اداى آن حق را دارد، هر روز گناه آن كسى كه به ناحق و به زور از مردم باج مى‏گيرد بر گردن اوست.
امام صادق عليه السلام فرمود:
يا يُونُسُ! مَنْ حَبَسَ حَقَّ الْمُؤْمِنِ اقامَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ عَلى رِجْلَيْهِ حَتّى يَسيلَ مِنْ عَرَقِهِ اودِيَةٌ وَ يُنادِى مُنادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، هذا الظّالِمُ الَّذى حَبَسَ عَنِ الْمُؤْمِنِ حَقَّهُ. قالَ: فَيُوَبَّخُ ارْبَعينَ عاماً ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ الَى‏النّارِ. «23»
اى يونس! هر كس حقّ مؤمنى را حبس كند. خداوند در قيامت پانصد سال او را سر پا نگاه مى‏دارد تا از عرق او رودها جارى شود، و يك منادى از جانب خداوند فرياد برآورد كه: اين همان ظالمى است كه حق مؤمن را حبس كرده است. امام فرمود: پس چهل سال او را توبيخ مى‏كنند و سپس فرمان مى‏دهند تا او را به آتش ببرند.
و نيز آن حضرت فرمود:
ايُّمَا مُؤْمِنٍ حَبَسَ مُؤْمِناً عَنْ مالِهِ وَ هُوَ مُحتاجٌ الَيْهِ لَمْ يَذُقْ وَاللَّهِ مِنْ طَعامِ الْجَنَّةِ وَ لايَشْرَبُ مِنَ الرَّحيقِ الْمَخْتُومِ. «24»
هر مؤمنى مانع مؤمنى از رسيدن به مالش شود، در حالى كه به آن نيازمند است، به خدا قسم از طعام بهشت نچشد و از رحيق مختوم ننوشد.


مهلت دادن به بدهكار در قرآن‏
قرآن مجيد و روايات سفارش اكيد دارند كه بدهكار تنگ‏دست را مهلت دهيد، تا در زمان وسعت كار و وسعت مال دين خود را ادا كند.

وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى‏ مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» «25»
و اگر [بدهكار] تنگ‏دست بود [بر شماست كه‏] او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد؛ و بخشيدن همه وام [و چشم پوشى و گذشت از آن در صورتى كه توانايى پرداختش را ندارد] اگر [فضيلت وثوابش را] بدانيد براى شما بهتر است.


مهلت دادن به بدهكار در روايات‏
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
وَ مَنْ كانَ لَهُ عَلى رَجُلٍ مالٌ اخَذَهُ وَ لَمْ يُنْفِقْهُ فِى اسْرافٍ اوْ فِى مَعْصِيَةٍ فَعَسِرَ عَلَيْهِ انْ يَقْضِيَهُ فَعَلَى مَنْ لَهُ الْمالُ انْ يُنْظِرَهُ حَتّى يَرْزُقَهُ اللَّهُ فَيَقْضِيَهُ. «26»
بدهكارى كه قرضِ گرفته شده را در دايره اسراف نبرده و در معصيت خرج نكرده و از اداى دَين خود عاجز گشته، بر طلبكار است كه او را مهلت دهد تا از جانب حق براى او فرجى برسد و به اداى دين خويش موفّق گردد.

امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد:
طايفه‏اى روز قيامت در سايه عرش حق مبعوث مى‏شوند، صورت و لباس آنان از نور است و بر كرسى‏هائى از نور قرار دارند، خلائق به محضر آنان مشرّف مى‏شوند و مى‏گويند: اينان انبيا هستند، منادى از زير عرش فرياد مى‏زند: نه اينان انبيا نيستند، مى‏گويند: پس اينان شهدايند، منادى فرياد مى‏كند: نه اينان شهدا نيستند، بلكه اين طايفه همانانند كه در دنيا بر مردم آسان گرفتند، و بدهكار تنگ‏دست را مهلت دادند تا به فراخى برسد. «27» ابراهيم بن عبدالحميد مى‏گويد: به حضرت صادق عرضه داشتم: عبدالرحمن سيابه از شخصى طلب داشت، مديون از دنيا رفت به طلبكار گفتيم او را حلال كن‏ ولى او قبول نكرد، فرمود:
واى بر او! اگر مى‏بخشيد به هر درهمى ده برابر ثواب مى‏برد، و اكنون كه حلال نكرده هر درهمى برابر يك درهم است. «28» رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مَنْ ارادَ انْ يُظِلَّهُ اللَّهُ فِى ظِلِّ عَرْشِهِ يَوْمَ لا ظِلَّ الّا ظِلُّهُ فَلْيُنْظِرْ مُعْسِراً اوْ لِيَدَعْ لَهُ عَنْ حَقِّهِ. «29»
كسى كه مى‏خواهد خداوند او را در سايه عرشش جاى دهد، روزى كه سايه‏اى جز سايه او نيست، تنگ‏دست را مهلت دهد يا از حقّش بگذرد.


ضمانت در قرض‏
قرآن مجيد اصرار دارد بين طلبكار و بدهكار سند ضمانتى ردّ و بدل شود، كه خداى ناخواسته مشكلى پيش نيايد.

در سوره مباركه بقره مى‏فرمايد:
يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبُ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيًا فَإِن كَانَ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْضَعِيفًا أَوْ لَايَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ مِن رّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى‏ وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْ وَلَا تَسَمُواْ أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى‏ أَجَلِهِ‏ذَ لِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهدَةِ وَأَدْنَى‏ أَلَّا تَرْتَابُواْ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجرَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُواْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ» «30»

اى اهل ايمان! چنانچه وامى به يكديگر تا سر آمد معينى، داديد، لازم است آن را بنويسيد. و بايد نويسنده‏اى [سَنَدش را] در ميان خودتان به عدالت بنويسد. و نبايد هيچ نويسنده‏اى از نوشتن سند همان گونه كه خدا [بر اساس قوانين شرعى‏] به او آموخته است، دريغ ورزد. او بايد بنويسد، و كسى كه حقْ به عهده اوست بايد [كلامش را جهت تنظيم سند براى نويسنده‏] املا كند، و از خدا كه پروردگار اوست پروا نمايد و از حق چيزى را نكاهد. و اگر كسى كه حق به عهده اوست، سفيه يا ناتوان باشد، يا [به علتى‏] نتواند املا كند، ولىّ و سرپرست او به عدالت املا كند. و دو شاهد از مردانتان را [بر اين حق‏] شاهد بگيريد، و اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن را از ميان شاهدانى كه مى‏پسنديد، شاهد بگيريد تا اگر يكى از آن دو زن [واقعيّت را] فراموش كرد، آن ديگرى او را يادآورى كند. و شاهدان هنگامى كه [براى اداى شهادت‏] دعوت شوند [از پاسخ دعوت‏] امتناع نورزند، و از نوشتن [سندِ وام‏] تا سرآمد معيّنش، كوچك باشد يا بزرگ، ملول نشويد، اين [كار] نزد خدا عادلانه‏تر و براى اقامه شهادت پابرجاتر، و به اين كه [در جنس وام، اندازه آن و زمان پرداختش‏] شك نكنيد [و ستيز و نزاعى پيش نيايد،] نزديك‏تر است. مگر آن كه داد و ستدى نقدى باشد كه آن را ميان خود دست به دست مى‏كنيد، در اين صورت بر شما گناهى نيست كه آن را ننويسيد.

و هرگاه داد و ستد كنيد، شاهد بگيريد. و نبايد به نويسنده و شاهد زيان برسد و اگر زيان برسانيد، خروج از اطاعت خداست كه گريبانگير شما شده است و از خدا پروا كنيد و خدا [احكامش را] به شما مى‏آموزد و خدا به همه چيز داناست.



پی نوشت:

(1)- مائده (5): 12.
(2)- بقره (2): 245.
(3)- تفسير نمونه: 2/ 225، ذيل آيه 245.
(4)- بحار الأنوار: 100/ 138، باب 1، حديث 1؛ الأمالى، شيخ صدوق: 429، حديث 1.
(5)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 4؛ ثواب الأعمال: 138.
(6)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 6؛ ثواب الاعمال: 138.
(7)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 9/ 301، باب 49، حديث 12071.
(8)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 5؛ ثواب الاعمال: 138؛ وسائل الشيعة: 18/ 330، باب 6، حديث 23783.
(9)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 8؛ ثواب الاعمال: 138.
(10)- كنز العمال: 6/ 210، حديث 15374؛ فيض القدير: 4/ 12، حديث 4385؛ تفسير الثعالبى: 1/ 528.
(11)- بحار الأنوار: 100/ 139، باب 1، حديث 9؛ مستدرك الوسائل: 12/ 364، باب 11، حديث 14311.
(12)- بحار الأنوار: 73/ 368، باب 67، حديث 28؛ وسائل الشيعة: 16/ 344، باب 22، حديث 21717.
(13)- وسائل الشيعة: 18/ 324، باب 4، حديث 23771؛ بحار الأنوار: 97/ 10، باب 1، حديث 13.
(14)- بحار الأنوار: 100/ 141، باب 2، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 18/ 317، باب 1، حديث 23753.
(15)- بحار الأنوار: 100/ 141، باب 2، حديث 4؛ علل الشرايع: 2/ 527، باب 312، حديث 1.
(16)- بحار الأنوار: 7/ 274، باب 11، حديث 46؛ علل الشرايع: 2/ 528، باب 312، حديث 6.
(17)- بحار الأنوار: 100/ 142، باب 2، حديث 9؛ علل الشرايع: 2/ 528، باب 312، حديث 6.
(18)- تهذيب الأحكام: 6/ 184، باب 81، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 18/ 324، باب 4، حديث 23772.
(19)- بحار الأنوار: 100/ 143، باب 2، حديث 12؛ علل الشرايع: 2/ 590، حديث 37.
(20)- مستدرك الوسائل: 13/ 387، باب 1، حديث 15680؛ الأمالى، شيخ طوسى: 667، حديث 1396.
(21)- بحار الأنوار: 100/ 146، باب 3، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 28/ 293، باب 27، حديث 3799.
(22)- بحار الأنوار: 100/ 146، باب 3، حديث 3؛ من لايحضره الفقيه: 4/ 15، حديث 4968.
(23)- بحار الأنوار: 100/ 147، باب 3، حديث 6؛ ثواب الاعمال: 240.
(24)- بحار الأنوار: 100/ 147، باب 3، حديث 7؛ ثواب الاعمال: 240.
(25)- بقره (2): 280.
(26)- بحار الأنوار: 100/ 148، باب 4، حديث 6؛ مستدرك الوسائل: 13/ 400، باب 9، حديث 15723.
(27)- بحار الأنوار: 100/ 149، باب 4، حديث 5؛ ثواب الاعمال: 145.
(28)- بحار الأنوار: 100/ 150، باب 4، حديث 6؛ ثواب الاعمال: 145.
(29)- بحار الأنوار: 100/ 150، باب 4، حديث 12؛ وسائل الشيعة: 18/ 367، باب 25، حديث 23863.
(30)- بقره (2): 282.