تفاوت قرض با ساير عقود
۱۴ مرداد ۱۳۹۹ 0تفاوت قرض با ساير عقود
از آن جا كه عقد قرض گاه با بعضى از عقود ديگر مشتبه مىگردد، لذا جهت شناخت دقيقتر آن، تفاوت عقد قرض با عقودى، چون بيع، سلف، وديعه، هبه، عاريه و اجاره بيان مىشود.
1. قرض و بيع:
بيع، عقدى است كه در آن، هر يك از فروشنده و خريدار با رضايت كامل، مال خود را در عوض مال طرف مقابل، به وى تمليك مىكند و با پايان گرفتن عقد، فروشنده مالك ثمن و خريدار مالك ثمن مىگردد.
در بيع، هر يك از عوضين مىتواند كالا يا پول باشد و لازم است مورد معامله (مبيع) عين باشد، نه منفعت؛ زيرا منفعت خريد و فروش نمىشود، بلكه اجاره داده مىشود. البته لازم نيست عين شخص باشد، كلى در ذمه و كلى در معين نيز مىتواند ثمن يا مثمن قرار گيرد.
در بيع، معمول نيست كه چيزى را با مثل خودش معامله كنند، مثلا ليوانى را با ليوان ديگرى از همان نوع كه داراى همان خصوصيات است، مبادله كنند؛ بر خلاف قرض كه معمولا شخص مقدارى پول يا كالا در اختيار ديگرى مىگذارد، تا او مثل آن را پس از مدت زمان خاصى به وى برگرداند؛ به عبارت ديگر، در بيع طرفين معامله براى رسيدن به مقصودى معامله مىكنند؛ فروشنده احتياج به ثمن و مشترى احتياج به مثمن دارد و در نتيجه تبادل صورت مىگيرد، به خلاف قرض كه تبادل بين دو شىء مثل هم واقع مىشود و در اقتصادى كه به ربا آلوده نشده باشد، هدف اصلى از آن كمك به قرض گيرنده است و به طور معمول قرض دهنده نفعى نمىبرد.
2. قرض و سلف:
سلف يا سلم، خريد مال كلى مدت دار در مقابل ثمن حال موجود است؛ بر عكس، بيع نسيه كه در آن، مثمن به صورت حال و ثمن مدت دار است.
در معامله سلف، معمولا فروشنده، كالاى مدت دارى را در مقابل پول نقد مىفروشد و پس از معامله، پول آن را تحويل مىگيرد و در وقت معين كالا را تحويل مىدهد، البته عوضين معامله مىتوانند هر دو كالا باشند كه در اين صورت، اگر از كالاهاى ربوى و از يك جنس باشند، رباى معاملى پيش مىآيد؛ اما اگر از يك جنس نباشد، بنابر نظر بعضى، معامله آن جايز نيست. همچنين عوضين نبايد طلا و نقره باشند، چون در مبادله آن دو شرط است كه تقابض عوضين در مجلس عقد صورت گيرد.
در عقد قرض، پول يا كالايى در اختيار كسى گذاشته مىشود و بعد از مدتى، مثل آن دريافت مىشود؛ اعم از اين كه اشياى ربوى يا غير آن باشد و اعم از اين كه طلا و نقره باشد يا غير آن دو.
3. قرض و وديعه:
وديعه، عقدى است كه به موجب آن، وديعه گذار (مودع) مال خود را در اختيار ديگرى (مستودع) قرار مىدهد، تا آن را براى او حفظ كند و مال ملك مالك باقى مىماند؛ برخلاف قرض كه مال از ملك قرض دهنده خارج مىشود.
مستودع، ضامن مال نيست و اگر مال به امانت گذاشته شده بدون تعدى و تفريط از بين برود، چيزى بر عهده وى نيست.
مستودع نمىتواند بدون اجازه در مال تصرف كند، ولى قرض گيرنده پس از تحويل گرفتن مال، مالك آن مىشود و مىتواند هر طور كه مىخواهد، در آن تصرف در قرض، به مجرد قبض مال، مثل يا قيمت آن به عهده قرض گيرنده مىآيد؛ حتى اگر عين مال قرض گرفته شده موجود باشد، در هنگام مطالبه لازم نيست همان را تسليم كند؛ بر خلاف وديعه كه هر گاه مالك مطالبه نمايد، بر مستودع واجب است در اولين زمان ممكن آن را تحويل دهد.
در وديعه، مستودع مىتواند براى حفظ مال، از وديعه گذار مبلغى را تقاضا كند و همچنين وديعه گذار مىتواند در برابر اجازه استفاده از مال خود، شرط كند كه مستودع مبلغى را پرداخت نمايد(1) - البته در صورتى كه اين كار، حيلهاى براى فرار از ربا نباشد - اما در قرض، هرگونه شرطى از طرف قرض دهنده براى پرداخت زيادى جايز نيست.
4. قرض و هبه:
هبه دو قسم است: هبه معوضه و هبه غير معوضه. هبه غير معوضه عبارت است از اين كه شخص مال خود را مجانى و بلاعوض به ملكيت ديگرى در آورد. از شرايط صحت هبه، همانند قرض، قبض آن است. در هبه به خويشاوندان نسبى، هديه دهنده نمىتواند آن را پس بگيرد؛ اما در هبه به غير آنها، تا موقعى كه اصل مال موجود باشد، مىتواند از هبهاش صرفنظر نمايد و آن مال را مطالبه كند؛ ولى در قرض، به مجرد قبض گيردنده مالك آن مىگردد و چه خويشاوند باشد يا غير خويشاوند، مىتواند از برگرداندن اصل مال، حتى اگر موجود باشد، امتناع كند و اگر قرضى مدتدار نباشد يا مثل برخى فقيهان قائل باشيم كه عقد قرض هميشه حال است ولو شرط مدت شود، قرض دهنده مىتواند هرگاه بخواهد مثل يا قيمت مالى را كه به قرض گيرنده داده است، مطالبه كند.
در هبه، شرط نيست كه مال يا موهوب عين باشد، از اين رو مىتواند دينى را هبه نمايد؛ بر خلاف قرض، چون قرض دادن دين صحيح نيست.
در هبه معوضه، در ازاى شىء هبه شده، طرف مقابل نيز چيزى به واهب مىبخشد كه مىتواند هر شيئى باشد كه داراى ارزش مالى است، مانند بخشش متاعى، انجام كارى، استفاده از منفعتى، صرف نظر كردن از حقى ابراء دينى و امثال آن.
برخلاف هبه غيرمعوضه، هبه معوضه لازم است و واهب اولى حق رجوع ندارد.
در هبه معوضه، لازم نيست چيزى كه در عوض هبه مىدهند، مثل آن باشد يا ارزش اقتصادى مساوى با آن داشته باشد، بلكه مىتواند نسبت به آن كم ارزش يا خيلى پرارزش باشد؛ ولى در عقد قرض، لازم است مثل يا قيمت شىء قرض شده، باز پرداخت شود.
5. قرض و عاريه:
عاريه، عقدى است كه به موجب آن، عاريه دهنده مال خود را در اختيار ديگرى قرار مىدهد، تا از آن استفاده مجانى كند. در عاريه، برخلاف قرض، اصل مال از ملكيت صاحب آن خارج نمىشود و عاريه كننده تنها اجازه استفاده حلال از مال را دارد؛ البته استفادهاى كه موجب از بين رفتن اصل مال نگردد. به همين جهت، عاريه تنها در جايى صحيح است كه با استعمال، اصل شىء از بين نرود، مانند عاريه ظروف، فرش و وسايل نقليه؛ اما در چيزهايى كه با مصرف از بين مىروند، مثل نان، ميوه و غذا عاريه، صحيح نيست. در قرض، به محض قبض، قرض گيرنده مالك شىء مىشود و مىتواند هر نوع تصرفى را در آن انجام دهد. لذا موضوع قرض اعم از عاريه است.
پس مىتوان اشيايى را قرض داد كه با مصرف از بين مىروند؛ زيرا قرض تمليك مال و عاريه تمليك منفعت است.
در عاريه، عاريه گيرنده مالك منفعت شىء مىگردد و حق دارد به طور مجانى از آن استفاده كند، ليكن بايد پس از استفاده، اصل مال را به مالكش برگرداند و اگر مال از آن استفاده كند، ليكن بايد پس از استفاده، اصل مال را به مالكش برگرداند و اگر مال در دست او تلف شود، در صورتى كه تعدى و تفريط نكرده باشد در غير طلا و نقره، ضامن نيست؛ مگر اين كه در متن عقد، شرط ضمان شود، ولى در عاريه طلا و نقره اگر شرط عدم ضمان نشود، ضامن است. در قرض، فرد با گرفتن قرض، ضامن مثل يا قيمت مىگردد، چه از آن شىء استفاده كند يا نكند و چه اصل شىء باقى بماند يا از بين برود.
6. قرض و اجاره:
اجاره، عقدى است كه در مقابل اجرت معين، منفعت شىء يا عمل انسانى، به ملكيت ديگرى در مىآيد، مثل اجاره دادن خانه كه منفعت خانه را در مقابل اجرتى به كسى واگذار مىكند يا اجير شدن انسان كه در ازاى دستمزد، عمل و كار خود را به ملكيت ديگرى در مىآورد.
اجاره همانند عاريه، در چيزهايى صحيح است كه با بقاى اصل، امكان استفاده و انتفاع از آنها وجود داشته باشد، با اين فرق كه انتفاع در عاريه، مجانى و در اجاره، در مقابل اجرت است. پس اجاره نيز از اين جهت با قرض تفاوت دارد كه شامل اشيايى مانند مواد غذايى كه با انتفاع، عين آنها از بين مىرود، نمىشود.
در اجاره، مثل عاريه، عين مال در ملكيت صاحب آن باقى مىماند و به صورت امانت در دست مستاجر قرار مىگيرد و مستاجر در مقابل استفاده از منفعت آن، اجرت مىپردازد و اگر مال مورد اجاره بدون تفريط از بين برود، مستاجر ضامن نيست؛ ولى در قرض، ملكيت عين، به قرضگيرنده منتقل مىشود و او هر نوع تصرفى در آن مىتواند انجام دهد و ضامن مثل يا قيمت مال است، چه اصل مال باقى بماند يا از بين برود و قرض دهنده حق گرفتن اجرتى براى قرض ندارد. لذا در مورد نقود نمىتوان قرض را اجاره آن دانست(2).
پی نوشت:
(1) - تحرير الوسيله، ج2، ص616، مساله 6.
(2) - براى مطالعه بيشتر در مورد تفاوت عقود مختلف با قرض، به آغاز ابواب عقود مورد نظر در كتابهاى فقهى، نظير جواهر الكلام، الحدائق الناضره، تحرير الوسيله و منهاج الصالحين مراجعه شود.
منابع:
بخش فرهنگى جامعه مدرسين حوزه علميه قم،کتاب ربا