وقف در قرآن
۱۶ مرداد ۱۳۹۹ 0مقدمه
يکي از مهم ترين تمهيدات دين اسلام در راستاي دور انديشي و تامين آينده مسلمين و فرزندان ايشان پايه ريزي سنت حسنه وقف است،چنان که وقتي به قرآن کريم و روايات اهل بيت (عليهم السلام) و سنت عملي ايشان رجوع مي کنيم، اهميت دو چندان اين سنت زيبا را در مي يابيم. گر چه در قرآن کريم آيه اي به صراحت دال بر وقف وجود ندارد اما از آيات متعددي مي توان وقف را به عنوان يکي از مصاديق بارز اعمال صالحه يا باقيات صالحات يا.... معرفي نمود.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت مکرم ايشان نيز در زمان حيات گهربار خويش نه تنها در پي احسان و نيکي به اطرافيان و مسلمانان بودند بلکه به جهت آينده نگري و تامين منافع و مصالح مسلمين به طور عملي به ديگران سنت نيکوي وقف را آموزش مي دادند. تاريخ اسلام آکنده است از موقوفات وصدقات گرانسنگ اين عزيزان است که مطالعه آنها ضرورت و اهميت طرح بحث درباره وقف را نمايان مي سازد. ابوشکور بلخي در بيان اهميت وقف مي گويد:
«توانگر بَرَد آفرين سال و ماه
و درويش نفرين بَرَد بي گناه»
اگر اين سنت جميل مورد تبليغ وترويج قرار گرفته و همگان به آن هدايت و تشويق شوند، نه تنها آثار مثبت و ماندگار دنيوي بلکه ثمرات اخروي فراواني نصيب واقف خواهد شد. اينک در دو بخش وقف در قرآن کريم و سيره معصومين (عليه السلام) مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد و از منابع ارزشمندي نيز بهره برده شده که وجود اين منابع متعدد مبين اهميت وقف نيز مي تواند باشد.
فرضيه: در قرآن کريم آيه اي که صريحا بر وقف دلالت کند وجود ندارد، اما اين سنت حسنه به وفور در کلام معصومين (عليه السلام) و سنت عملي ايشان ديده مي شود.
روش تحقيق: کتابخانه اي – اسنادي.
هدف: واکاوي و بازنگري سنت حسنه وقف در قرآن و سنت و بيان اهميت آن.
مفهوم شناسي واژگان کليدي
وقف
وقف در زبان فارسي به معناي ايستادن، توقف، حبس کردن،منحصر کردن چيزي به کسي است درماده 55 قانون مدني آمده: وقف عبارت است از اين که عين مال حبس و منافع آن تسليم شود. منظور از حبس نمودن عين مال نگاه داشتن عين مال از نقل و انتقال و هم چنين از تصرفاتي است که موجب تلف عين گردد، زيرا مقصود ازوقف،انتفاع هميشگي موقوف عليهم، از مال موقوفه است و بدين جهت هم آن را وقف گفته اند. منظور از سبيل منافع، واگذاري منافع در راه خداوند، و امور خيريه و اجتماعي است. از نظر فقها نيز حبس عين ملک و بخشيدن منفعت آن (حبس العين – تسبيل المنفعه) وقف است.
موقوف عليهم
به فرد يا افرادي اطلاق مي شود که اموال موقوفه را در راستاي تامين منافع ايشان وقف مي شود.
واقف
کسي است که عمل وقف را انجام مي دهد.
وقف در آيات قرآن کريم
در قرآن آيه اي که بر وقف و احکام آن صريحا دلالت کند، وجود ندارد. ولي دانشمندان مسلمان و مفسران قرآن کريم از کليت برخي مفاهيم اخلاقي که در قرآن ذکر شده است، چنين دريافته اند که وقف مورد تاييد قرآن کريم است. چرا که اعمال خير و صالح همواره در آيات اين کتاب شريف و نوراني ستوده شده وبه طور عموم هر آنچه که بر انجام کارهاي نيکو و تشويق بدان دلالت داشته باشد، بر وقف نيز دلالت مي کند. به تعبير ديگر مي توان گفت که روح وقف مورد تاييد قرآن کريم قرار گرفته است.
در نهايت مواردي از اعمال صالح، مانند صدقه، قرض الحسنه،تعاون، انفاق، محبت و کمک به همنوعان و.... ذکر شده و به نوعي با روح وقف سازگاري دارد که به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف: آياتي که انسان را به عمل صالح ترغيب و توصيه نموده و مي دانيم وقف کردن نيز نوعي کار خير و عملي خدا پسندانه است:
1. «و اما الذين امنوا و عملوا الصالحات فيوفيهم اجورهم»(آل عمران/ 57)
[و اما کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند، (خداوند) مزدشان را به تمامي به آنها مي دهد.]
در اين آيه، «ايمان و عمل صالح» دو عامل مهم براي استحقاق پاداش دانسته شده است. ايمان، مقتضاي اوليه و فطري انسانها است و بايد با عمل صالح،ثبوت آن به نمايش گذاشته شود. صالحات در آيه ي مذکور مي تواند بر هر عمل شايسته اي – از جمله وقف – دلالت کند.
2. «المال و البنون زينه الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير أملا»(کهف/ 46)
[مال و فرزندان آرايش زندگاني جهان اند ولکن، اعمال صالح که تا قيامت باقي است، نزد پرودگار بسي بهتر و عاقبت آن نيکوتر است.
در آيه ي مذکور، باقيات صالحات مي تواند شامل: نماز، تهجد، ذکر خدا و صدقات جاري هم چون بناي مساجد، مدارس و موقوفات و خيرات در راه خدا باشد.
که بدين ترتيب بايد گفت: وقف مصداق بارز باقيات صالحات است.
ب: آيه هايي که به تاليف قلوب و جلب محبت ديگران دلالت دارد و چون يکي از مصارف در آمدهاي وقف در جهت تحکيم و تثبيت روح همبستگي و محبت بوده و در عين حال احساني است عاري از منت، و اقدامي است که در بسياري از موارد، استفاده کننده از منافع وقف، واقف را ملاقات نکرده وچه بسا او را نمي شناسد، ولي از نتيجه لطف او بهره مند مي شود، در نهايت تاثير اين عمل خدا پسندانه به مراتب عميق تر و ماندني تر خواهد بود:
1. «انما الصدقات للفقراء و المساکين و العاملين عليها و المولفه قلوبهم و في الرقاب و الغارمين و في سبيل الله وابن السبيل» (توبه/ 60)
[صدقات منحصرا مختص است به: فقيران و عاجزان ومتصديان اداره صدقات وکساني که بايد تاليف قلوب آنها کرد و آزادي بندگان و قرض داران و در راه خدا (راه تبليغ و ترويج دين خدا) و به راه ماندگان.]
ج: آياتي که مردم را به روح تعاون،احسان و برادري دعوت نموده است، مانند:
1. «تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان»(مائده / 2)
[بر نيکي و تقوي همکاري کنيد وبر گناه و دشمني همکاري نکنيد.]
2. «ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي»(نحل/ 90)
[يقينا خداوند به عدل و احسان وبخشش به نزديکان دستور مي دهد.]
د: آياتي که وقف را از طريق تقرب الهي معرفي مي کند،مثل:
1. «لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون»(آل عمران/ 92)
[هرگز به مقام بر و نيکي نخواهيد رسيد مگر اين که از آنچه که دوست داريد، انفاق کنيد.]
بدون شک براي انفاق،راههاي گوناگوني وجود دارد که وقف يکي از مهم ترين مصاديق ان مي باشد. در ضمن نيل به مقام ابرار ومقربين نيازمند انفاق از چيزهايي است که محبوب انسان است و معمولا دل کندن از آنها کاري بس دشوار به نظر مي رسد به ويژه در وقف که موقوفه از ملکيت واقف خارج شده و به مالک حقيقي يعني خداوند متعال واگذار مي گردد.
2. «ليس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و اليوم الاخر والملائکه و الکتاب و النبيين و اتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل....»(بقره/ 177)
[نيکوکاري آن نيست که روي خود را به سوي مشرق و مغرب بگردانيد،بلکه نيکي آن است که کسي به خداوند و روز باز پسين و فرشتگان و کتاب (آسماني) و پيامبران ايمان آورد ومال خود را با وجود دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان ودر راه ماندگان و....بدهد]
هنگام تعريف نيکي، خداوند به معرفي نيکان مي پردازد تامردم تنها به فراگيري مفاهيم بسنده نکنند. البته بايد دانست که ريشه نيکي و نيکوکاري در اعتقاد و ايمان نهفته است.پس از اعتقاد و ايمان به اصول دين، خداوند به بيان اعمال صالح مي پردازد و از بخشش مال شروع مي کند و اين بخشش نشان از عمق ايمان به مبدأ ومعاد دارد،زيرا از آنچه به آن محبت دارد در راه خدا مي دهد.
بدون شک وقف اموال نيز مي تواند مصداق روشني براي بر و نيکي به شمار آيد.
و آيات فراوان ديگري که نقطه مشترک تمامي آنها بيان محبوبيت و مطلوبيت عمل وقف و شخص واقف در بارگاه الهي است. در حقيقت وقف،خروج مال از ملکيت مجازي انسان و پيوستن به ملکيت حقيقي خالق متعال است.
دو نکته مهم ديگر از آيات مذکور استنباط مي شود:
الف: در آيات مذکور موارد استعمال وقف به خوبي تبيين شده است تا واقف آگاه گردد که مال خود را بايد در چه راههايي به مصرف برساند.
ب: يکي از مهم ترين شرايط مال وقفي براي آن که در درگاه الهي مقبول افتد،اين است که بايد از اموال دوست داشتني واقف انتخاب شود و همين نکته مي تواند بيانگر ايمان و عقيده واقعي واقف به خدا و روز جزا باشد.
موقوفات پيامبر اسلام و اهل بيت
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) گذشته از اين که به فقرا،ضعفا،مستمندان وقشرهاي محروم اجتماع کمک مي کردند،آيندگان را نيز فراموش نمي کردند وبا به جا گذاشتن صدقات و موقوفات زيادي از املاک وزمينها و اموال خويش،سنت حسنه وقف را پايه ريزي کردند. يکي از فصول درخشان زندگاني اين پيشوايان بزرگ،اقدامات آنان در زمينه وقف است که هم مردم را به وقف تشويق مي کردندو هم شخصا املاک وداراييهاي ارزنده اي را وقف مي کردند. پيش از بررسي اين موضوع،چند مساله مقدماتي درباره وقف را از نظر مي گذارنيم:
ضرورت مالکيت واقف، پيش از وقف
نکته اي که در اين جا نبايد از آن غفلت ورزيد اين است که غرض ازذکر اين مسائل و بيان وقفها وصدقه هاي اهل بيت (عليهم السلام) اين است که آنان اموالي که وقف مي کردند، ملک شخصي شان بود که از طرق گوناگون جزء اموالشان به حساب مي آيد و اگر ملک شخصي آنها نبود نمي توانستند وقف کنند. چرا که انسان به طور قطع وقتي مي تواند تمام يا قسمتي از اموال خود را وقف نمايد و در راه خدا براي استفاده يک قشر خاص يا جميع مسلمانان و... قرار دهد که ملک شخصي او باشد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غابه(جايي نزديک مدينه در راه شام) وقتي کنار چاه هم رسيد، مسلمانان گفتند: اي رسول خدا آيا اين چاه را مصادره نمي کنيد؟ فرمود: خير، ولي يک نفر اين چاه را بخرد و بهاي آن صدقه داده شود. طلحه بن عبيدالله آن را خريد و وقف کرد.1
به ديگر سخن، وقف کردن چيزي وابسته به ملکيت خصوصي است که اگر شخصي مالک چيزي نباشد نمي تواند وقف کند. واقف بايد مالک باشد تا بتواند به ديگري تمليک کند،همان گونه که در کتب فقهي آمده است2موقوفه اگر مملوک نباشد؛ يعني مال ديگري باشد و غاصب بخواهد آن را وقف کند صحيح نيست. از اين رو وقف هم مانند ديگر صدقات مشروط است بر اين که مال وقف شده به گونه اي باشد که انسان بتواند با وقف کردن آن به خدا نزديک بشود. پس اگر واقف مال حرام را بخواهد وقف نمايد، چون آن مال «غصب» و تصرف در آن حرام و معصيت است نمي شود با همان چيزي که به وسيله آن خدا را نافرماني کرده در پيشگاه خدا مقرب گردد.
جايگاه وقف در اسلام
در اين جا به اختصار درباره اهميت وقف از ديدگاه روايات و جايگاه آن در اسلام و ترغيب پيشوايان ديني به مساله وقف مي پردازيم.
از جالب ترين تعاليم اجتماعي اسلام که بر اساس تعاون و حس نوعدوستي بنا نهاده شده،مساله وقف و صدقات جاريه است. هدف اصلي از وقف، تامين و تثبيت محل سکونت و منبع ارتزاق و تامين قسمتي از نيازمنديهاي عمومي و گسترش فرهنگ و تشويق به احداث بناهاي علمي،بهداشتي ومذهبي است.
اسلام با اين کار يک برنامه عالي انساني را بنيانگذاري کرد که در اثر آن عواطف بشر دوستي زنده شد.
اسلام با اين ابتکار تا آن جا در روح واخلاق مردم اثر گذاشت که از مال خود چشم مي پوشند و باوقف کردن قسمتي از اموال خويش به نفع کساني که بايد حمايت شوند وسيله آسايش آنان را فراهم مي کنند و نيازمنديهاي نسلهاي آينده را نيز از طريق وقف تامين مي کنند.
فقه اسلام در چهارده قرن قبل براي وقف اهميت خاصي قايل گرديده و يک بخش مهم و تقريبا مفصل از کتب فقه و حديث و قوانين اسلامي ويژه احکام و مقررات وقف و صدقات جاريه و کارهايي است که براي عموم مردم مفيد است.
اسلام با طرح مساله وقف و تشويق به صدقات جاريه از يک طرف اختيارات و نظرات مالک را نسبت به ملک خود (حتي سالها پس از مرگش) محترم و نافذ شمرده و از طرفي قدم اساسي را در راه گسترش علم و دانش وپرورش دانشمندان برداشته وبناي عمران و آبادي شهرها وروستاها و رفاه عموم را حتي در بيابانها و جاهاي دور از آبادي پايه ريزي نموده است.
ترغيب ائمه به مساله وقف
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندان رسالت مردم را بر اين کار خير ترغيب و تشويق نموده و از طرف خداوند نويد پاداش براي هر کار نيکي مخصوصا به عنوان باقيات الصالحات به آنان مي دادند که از بين احاديث فراواني که در اين باره رسيده است به عنوان نمونه چند حديث از نظرتان مي گذرد:
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
هر کس از اين جهان درگذرد پس از مرگ، چيزي به او نمي رسد جز اين که پيش تر سه چيز از خود باقي گذاشته باشد:
1. کار نيکي که اثرش پس از او باقي باشد؛
2. سنت حسنه اي که در ميان مردم رواج داده باشد و بعد از او مردم به آن روش عمل کنند؛
3. فرزند صالحي که براي او دعا کند.3
در حديث ديگري از آن حضرت نقل شده که فرمود:
شش چيز است که شخص مومن پس از مرگش از آن بهره مند خواهد شد:
1. فرزند صالحي که براي او طلب آمرزش کند؛
2. قرآني که از او باشد و مورد استفاده قرار گيرد؛
3. درختي که مي نشاند؛
4. چاه آبي که احداث مي نمايد؛
5. چشمه آبي که در راه خدا جاري مي کند؛
6. سنت و روش نيکي که پس از او مردم به آن عمل مي کنند.4
موقوفه ها و صدقه هاي پيشوايان ديني
چنان که اشاره کرديم گذشته از اين که رسول مکرم اسلام و خاندان آن حضرت درباره وقف مردم را تشويق مي کردند 5 طبق احاديث معتبر ومدارک تاريخي، خود از نخستين کساني بودند که اقدام به وقف املاک شخصي نموده و آثار خيري به عنوان وقف براي اعقاب و طبقات بعد از خود به جاي گذاردند ووقفنامه هايي تنظيم کردند که به برخي از آنها اشاره مي شود:
باغ هاي مخيريق
واقدي مي نويسد: مخيريق يهودي از علماي يهود بود. روز شنبه که پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) براي جنگ در احد بود،اوبه يهوديان گفت: به خدا قسم شما مي دانيد که محمد پيامبراست و نصرت و ياري او بر شما فرض و واجب است. آنها بهانه آوردند که امروز شنبه است. گفت ديگر شنبه معنايي ندارد! سلاح خود را برداشت و همراه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) به ميدان جنگ آمد و کشته شد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مخيريق بهترين يهود است،مخيريق وقتي از مدينه به احد مي رفت گفت: اگر کشته شدم،اموال من مال محمد است که در راه خدا صرف کند.آن اموال منشأ اصلي صدقات پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) شد.
اموال مخيريق هفت مزرعه بودند، به نامهاي: ميثب، صافيه، دلال، حسني،برقه،اعواف و مشربه ام ابراهيم که مادر ابراهيم(فرزند حضرت رسول) در اين منطقه سکونت داشت و پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به آن جا مي آمد.6
اصل داستان مخيريق و وصيت کردن و شهادت وي و وقف کردن رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) و جريانهاي سياسي که در مورد اين باغها به وقوع پيوسته در کتب حديث و تاريخ و.... ثبت و ضبط شده است.7
موقوفه هاي ديگر رسول خدا
موقوفه هاي آن حضرت منحصر در اين هفت باغ نبود، بلکه در کتب تاريخ زمينهاي ديگري را به نام صدقات رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ذکرکرده اند که يکي بويره است.
حموي در معجم البلدان مي نويسد:
بويره از زمينهاي بني النضير بوده است.8
سمهودي مي نويسد: رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در خيبر نيز موقوفه هايي داشته است.9
ابن شبه مي نويسد: بخشي از سرزمين خيبر به نامهاي الوطيح والکتيبه و سلالم را پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وقف کرد.10
بخاري نقل مي کند:نوشته يا نوشته هايي دردست اميرالمومنين علي (عليه السلام) بوده است که وقفهاي رسول الله در اين نوشته شده بود يا آن نوشته ها وقفنامه موقوفه هاي رسول خدا بوده است، و ليکن توضيح نداده است که اين موقوفات همان هفت باغ مذکور بوده يا موقوفه هاي ديگر. به هر حال براي روشن شدن مطلب عين عبارت «بخاري» را ذکر مي کنيم. ابن حنفيه گويد: اگر علي (عليه السلام) از عثمان (به بدي) ياد مي کرد بدون شک روزي عثمان را به بدي ياد مي کرد که عده اي از عمال عثمان شکايت کردند،پس علي (عليه السلام) فرمود: برو پيش عثمان و به او بگو که آنها(نامه هايي که علي در دست داشت) صدقه پيامبر است؛ (يعني در آن صدقات نوشته شده است.) سپس کارمندان خود را دستور بده به آن عمل کنند؛ (يعني مطابق اين نوشته ها عمل شود) من نوشته ها را پيش عثمان بردم. عثمان (اعتنا نکرد و) گفت: آنها را از ما دور کن (که نيازي به آن نداريم) من آنها را پيش علي(عليه السلام) آوردم و جريان را گفتم. به من فرمود: از جايي که برداشتي به همان جا برگردان.11 ظاهرا اين نامه ها مربوط به آن هفت باغ نبوده است، زيرا آن باغها که صدقات رسول الله بوده، معروف بوده است، و احتياج به ديدن و قفنامه نبوده، عثمان و دو خليفه قبلي و ساير مسلمانان و کارمندان دولتي خليفه نيز آنها را مي شناختند. پس احتياجي به فرستادن وقفنامه وموردي براي بي اعتنايي عثمان نبوده است. از اين رو بايد گفت: اين موقوفه ها غير از آن هفت باغ بوده است که عثمان اظهار بي اطلاعي کرده و پس از ديدن وقفنامه نيز توانست بي اعتنا باشد.
عسقلاني نيز اين حديث را نقل نموده و اضافه مي کند: بعضي از علماي اهل سنت همه اموال رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) را که بعد از رحلت آن حضرت مانده بود صدقه ناميده و همه اموال را به نام «صدقات رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) ذکر مي کنند، به دليل حديثي که ابوبکر نقل کرده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «نحن معاشر الانبياء لا نورث ما ترکناه صدقه.»12
ابن ابي الحديد در اين مورد چنين مي گويد:
رسول خدا از دنيا رفت در حالي که مزارع زيادي در «خيبر»، «فدک»،«بني نضير»، «وادي نخله» و همچنين «طائف» داشت که پس از مرگ او همه صدقه شد، به دليل خبري که ابوبکر نقل کرده است.13
در عمده القاري در شرح گفتار بخاري «و صدقته بالمدينه» گويد: يعني املاکي که بعد از آن حضرت صدقه شد وگفته مي شود که صدقات رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در مدينه اموال بني النضير است که نزديک مدينه بود و از قاضي عياض نقل شده که صدقات آن حضرت در مدينه عبارت است از اموال مخيريق و از جمله حق آن حضرت در اموال بني النضير و همچنين نصف زمين فدک وثلث زمين «وادي القري» و دو قلعه از قلعه هاي خيبر، و سهم آن حضرت از خمس خيبر که همه بعد از آن حضرت صدقه شد به موجب آن حديث.14
ابن عبد ربه 15 و ابن ابي الحديد16 مي گويند:رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مهزور را (که مکاني واقع در بازار مدينه بوده است) براي مسلمانان وقف کرد. 17
علامه عسگري مي گويد: علماي مدرسه خلفا از محدثان ومورخان و فقها و لغويين و... توافق کردند بر اين که هر چه را که رسول خدا از خود به ارث گذاشته، از مزارع و باغها صدقه بنامند و استناد کرده اند به آنچه که ابوبکر از رسول خدا روايت کرده است که فرمود:«و ما ترکناه».18 اين نامگذاري و سازش به دلايل سياسي آن روز بوده است و ريشه سياسي دارد که اين جا جاي شرح آن نيست.
علامه مجلسي به نقل از مناقب ابن شهر آشوب و ارشاد مفيد نقل کرده است که: هنگام فتح بني النضير رسول خدا اموال (زمينها و باغها و خانه هاي) بني النضير را ميان مهاجرين تقسيم کرد و به علي (عليه السلام) دستور داد که سهم رسول خدا را تحويل بگيرد و آنها را صدقه قرار دهد.19 معلوم است که مراد اين محقق بزرگوار از صدقه وقف است؛زيرا آنها اصطلاح علماي اهل سنت را قبول نداشته اند. البته اين موقوفات را عملا به استناد حديث ابوبکر، جزء اموال عمومي کردند در حالي که آنها در موارد خاصي وقف شده بود.
موقوفه هاي اميرالمومنين
اميرمومنان (عليه السلام) موقوفه هايي داشت که در تاريخ ثبت شده است و اين موقوفات از اموال و دارايي شخصي آن حضرت بوده که محدثان و مورخان نقل کرده اند.و از آن جا که اين وقفنامه ها با عبارتهاي مختلف نقل شده است، منابع را در طول تحقيق ياد آور مي شويم که هر کس بخواهد تحقيق بيشتر کرده و اختلاف نسخ را بررسي نمايد، به اين مدارک رجوع کند.
عبدالرحمن فرزند حجاج مي گويد: اين وصيت نامه را ابو ابراهيم (حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام)) نزد من فرستاد! اين، آن چيزي است که وصيت کرده و حکم نموده بنده خدا علي در مال خود براي رضاي خدا تا اين که (به وسيله اين وصيت) خدا مرا داخل بهشت نموده و در روزي که صورتهايي سفيد و صورتهايي سياه مي گردد،مرا از آتش دوزخ و آتش را از من دور سازد. آنچه در «ينبع» املاک دارم و به من تعلق دارد و در اطراف «ينبع» هم معروف است که مال من است، همه وقف است و همچنين برده هايي که در آن املاک دارم به غير از ابي نيزر و ابي رباح و جبير که آزاد هستند(و حق ولاء دارند) بقيه در همين املاک پنج سال کار مي کنند و مخارج خود و عائله شان را از آن جا تامين مي کنند. علاوه بر اين آنچه که در «وادي القري»20 دارم همه مختص اولاد فاطمه است و برده هايي هم که در املاک وادي القري دارم، وقف است غير از اينها هم آنچه در «ذعه» دارم با برده هايي که آن جا هست وقف است و مانند برده هاي ديگر در املاک کار کرده و مخارج خود و عائله شان را از همان املاک اداره نمايند. علاوه بر اينها آنچه در «اذينه» دارم با برده هايي که آن جا دارم وقف است.
«قصيره» هم همان گونه که مي دانيد وقف است.
آن گاه حضرت مي نويسد: در حقيقت آنچه در مورد اموال خودم نوشتم «به گونه صدقه واجب» است؛ يعني وقف است که قابل فسخ نيست و نمي توان آن را فروخت يا به کسي بخشيد يا شرايط آن را تغيير داد و قطعي و خارج از ملک خصوصي مي باشد، خواه من زنده بمانم يا بميرم و در هر موردي که براي خدا باشد صرف مي شود. بعد در صدد توضيح شرائط واقف و متولي آن برآمده، مي فرمايد:
اموال محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) (موقوفه آن حضرت) همان طوري که خود مقرر داشته، مال اولاد فاطمه است و همين طور است اموال فاطمه (س) و برده هايي که در کاغذ کوچکي اسم برده ام همه آنها از بردگي آزادند. توليت اين موقوفع در دست حسن بن علي مي باشد و حق دارد متعارف مخارج خود را از درآمد آن املاک بردارد و هر طوري که مطابق خواست خداست مصرف کند. اگر قرضي(ديني)داشته باشد مي تواند از همين املاک بفروشد و آن را ادا کند و اختيار و سرپرستي اولاد علي و اموالشان در دست حسن است و اگر حسن بن علي در غير خانه وقفي سکونت داشته، مي تواند خانه وقفي را بفروشد و يک سوم پول را به بني هاشم و بني المطلب و يک سوم به آل ابيطالب بدهد و يک سوم باقي مانده را هم در راه خدا مصرف کند. و اما اگر براي حسن پيشامدي کرد، حسين توليت دارد و به همان نحوي که حسن دارد و اين امتياز که براي فرزندان فاطمه قرار دادم براي رضاي خدا و حفظ احترام رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشد. و اگر براي حسين پيشامدي کرد، از اولاد علي شخصي را که اسلام و امانت او مورد قبول باشد براي توليت نصب کنند و اگر چنين کسي پيدا نشد از اولاد پسران فاطمه چنين کسي را انتخاب کنند و اگر نشد از آل ابيطالب اختيار نمايند... اين وصيت نامه را در روز ورود به «مسکن»21 نوشتم براي خشنودي حق سبحانه و تعالي.22
وقف خانه
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که اميرالمومنين (عليه السلام) خانه اي در بني زريق داشته و بدين صورت آن را وقف کرد:
به نام خداي بخشاينده مهربان، اين است آنچه علي بن ابي طالب آن را در حالي که زنده و کامل بود، صدقه کرده است. وقف نمود خانه خود را که در بني زريق دارد، صدقه اي که فروخته نمي شود و هبه نمي گردد تا خدايي که وارث آسمان و زمين است، آن را وارث شود. و در اين خانه خاله هاي خود را سکونت داد مادامي که خود يا اولادشان زنده هستند و وقتي مرگ آنها فرار رسيد براي محتاج هايي از مسلمانان باشد.23
موقوفه هاي ديگر اميرالمومنين
حضرت موقوفه هايي ديگري نيز داشت که برخي از آنها بدين قرار است:
«سويقه» که جايي است در نزديکي مدينه و آل علي (عليه السلام) آن جا سکونت مي کردند، از جمله صدقات اميرالمومنين(عليه السلام) بود.24
از ابوجعفر نقل شده است که عمر و علي يک قطعه زمين خود را وقف کردند.25
آن حضرت زمين و خانه خود را در مصر با اموالي که در مدينه داشت وقف اولاد نمود.(نصب الرايه لأحاديث الهدايه/ ج3/ ص478)
فقير و وادي ترعه نيز از موقوفات حضرت علي(عليه السلام) است. 26فقير اسم دو مکاني است که در نزديکي مدينه که آنها را فقيران مي نامند و از امام جعفر صادق(عليه السلام) روايت شده که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) براي علي (عليه السلام) چهار قطعه زمين اقطاع نمود:«فقيرين»، «بئرقيس» و «الشجره».....27
«حره الرجلاء» جزء صدقات علي(عليه السلام) بوده است. نصف آن وقف بوده و نصف ديگر در دست «ال منّاع» از بني عدي قرار داشته که علي(عليه السلام) به آنها بخشيده بوده است.28
و باز در «حره الرجلاء» دره اي به نام «بيضاء» و در آن مزارع و زمينهاي خالي وجود داشته که از جمله موقوفه هاي امام بوده است.29
«قصيبه» منطقه اي است در نزديکي خيبر و مدينه منوره که حضرت آن را وقف کرده است.30
در حره الرجلاء نيز چهار چاه وجود داشته که جزء صدقات اميرالمومنين (عليه السلام) بوده است و به آنها «ذات کمات» گفته اند.31
همچنين چاه هاي «ذوات العشراء»، «قعين»، «معيد» و «رعوان» از موقوفات حضرت بوده است.32
وصيت اميرمومنان در مورد اداره اموال موقوفه او
از وصيتهاي امام(عليه السلام) در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او اين است که حضرت پس از بازگشت از صفين مرقوم فرموده است: اين دستوري است که بنده خدا علي بن ابيطالب اميرمومنان در مورد چگونگي تصرف در اموالش به خاطر خشنودي خدا داده است. تا از اين طريق خداوند وي را قرين رحمت و دمساز بهشت سازد و امنيت و آرامش در سراي ديگر به او عنايت کند.
از آن جمله است: سرپرستي آن به عهده حسن بن علي است که به طور شايسته از آن مصرف کند و به طور شايسته از آن انفاق نمايد. اگر براي حسن پيشامدي کرد و حسين زنده است او سرپرستي آن را به عهده بگيرد و به جاي وي وظيفه را انجام دهد. پسران فاطمه همان مقدار سهم از اين مال را دارند که پسران علي(عليه السلام) و اين که سرپرستي آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا و به خاطر تقرب رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاوندي اش مي باشد و با کسي که اين اموال در دست اوست شرط مي کنم که اصل مال را حفظ کند و تنها از ميوه و درآمدش در آن راهي که به او دستور داده ام انفاق نمايد و از نهالهاي نخل چيزي نفروشد تا همه اين سرزمين يک پارچه زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود...33
امام صادقع فرمود:... علي بنده خدا بود. خدا بهشت را براي او واجب کرد مالش را در راه خدا صدقه قرار داد که بعد از او فقرا استفاده کنند و گفت: خدايا اين مال را براي اين جهت صدقه قرار دادم که آتش را از صورتم و صورت مرا از آتش دوزخ دور سازي.34
موقوفه هاي حضرت زهرا
از جمله خاندان اهل بيت (عليهم السلام) که موقوفاتشان ثبت شده، حضرت فاطمه (س) است.
محمد بن علي شافعي از عبدالله بن حسن فرزند حسين روايت مي کند که گفت: عده اي از اهل بيت (عليهم السلام) به من خبر دادند که فاطمه دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي(عليه السلام) اموال خود را بر بني هاشم و بني المطلب وقف کردند و ديگران را هم در رديف وقف شدگان بر آنها داخل نمودند.35
ابي مريم مي گويد: از امام صادق (عليه السلام) درباره صدقه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و صدقه علي بن ابيطالب(عليه السلام) سوال کردم. امام صادق (عليه السلام) فرمود: براي ما حلال است. فاطمه (س) صدقات خود را بر بني هاشم و بني عبدالمطلب قرار داد. 36
«فُرع» (به ضم فاء) و «ام العيال» دهي بوده است ميان مکه و مدينه که صدقه فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است. 37
سهمودي از وقف حضرت زهرا(س) ياد مي کند و مي گويد شافعي بنا به نقل بيهقي گفته است: صدقه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و صدقه زبير در نزديکي آن و صدقه عمر و عثمان و صدقه علي و فاطمه دختر رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) و صدقه آنها که من نمي توانم بشمارم، در مدينه و اطراف مدينه است. 38
و در وقفنامه حضرت علي (عليه السلام) بنا به نقل دعائم الاسلام از وقف حضرت فاطمه (س) اسم برده شده است.39
وقفنامه اي از حضرت زهرا
حضرت زهرا (س) هنگام شهادت وصيت نامه اي در مورد باغهاي مخيريق(که شرح آن در املاک و داراييهاي پيامبر اسلام گذشت) تنظيم و توليت اين وقف را که شرعا در دست او بود به اميرالمومنين و بعد از او به ترتيب به امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) واگذار نمود که وصيت نامه اين گونه است:
به نام خداوند بخشاينده مهربان.
اين چيزي است که فاطمه دختر محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) به آن وصيت کرده است. فاطمه وصيت مي کند که باغهاي هفتگانه اش؛ عواف، دلال، برقه، ميثب، حسني و صافيه، مشربه ام ابراهيم (يعني باغي که مادر ابراهيم،«ماريه» همسر رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن سکونت داشت) به نام او ناميده شده است که در دست علي بن ابيطالب (عليه السلام) باشد اگر علي وفات کرد در دست حسن و بعد از او در دست حسين و پس از وفات او در دست بزرگترين فرزندان من،خدا بر اين امر شاهد و مقداد پسر اسود کندي و زبير پسر عوام بر آن گواه هستند و علي بن ابيطالب اين (مکتوب) را نوشته است.40
وقفنامه ديگر
وصيت نامه ديگري از آن حضرت را مرحوم مجلسي در بحار نقل مي کند که امام باقر (عليه السلام) فرمود: فاطمه (س) بعد از رسول خدا شش ماه زندگي کرد و اين مکتوب را نوشت،که به طور مختصر از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
اين وصيت نامه اي است که فاطمه دختر محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) در مورد مال خود در صورت درگذشتش نوشته است:
فاطمه وصيت کرد که از ميوه هاي (درختانش) هر سال در ماه رجب پس از کسر هزينه آبياري و ساير هزينه هاي کشت و بهره برداري از طرف او هشتاد اوقيه صدقه داده شود. همچنين فاطمه وصيت کرد که عموم ميوه هاي (درختانش) و محصول گندمش در سال آينده هنگام درو، در راه خدا انفاق شود.
او وصيت کرد که چهل و پنج اوقيه به همسران پدرش محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) و پنجاه اوقيه به فقراي بني هاشم و بني عبدالمطلب پرداخت شود.
فاطمه در مورد اصل مال خود در مدينه نوشت که: چون علي(عليه السلام) از او خواسته است او را متولي اموالش قرار دهد تا اموال او را با اموال رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) يکجا جمع کند تا متفرق نشود، از اين رو، علي(عليه السلام) را – مادامي که زنده است –متولي اموالش قرار داد و وصيت کرد که اگر براي او حادثه اي پيش آيد،آن را به دو فرزندم، حسن و حسين تحويل دهد تا آن دو متولي آنها باشند.
فاطمه مي گويد: من اموالم را به علي بن ابيطالب تحويل دادم و اختيار آن را به او سپردم تا مال من و مال محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) در اختيار او باشد و از هم جدا نشود.
(علي) از طرف من از عوايد اين اموال، آنچه من گفته ام و صدقه قرار داده ام مي پردازد و وقتي که صدقه آنها را؛ در راه خدا پرداخت و آنچه گفته بودم ادا نمود، اختيار دست خداي تعالي و در دست علي است تا هر چه خواست و در هر جا خواست صدقه و انفاق کند و هيچ باکي بر او نيست. اگر براي علي حادثه اي پيش آيد همه اموال را چه مال من و چه مال محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) را به دو فرزندم؛ حسن و حسين تحويل مي دهد و آن دو هر گونه خواستند از محل آنها انفاق و صدقه مي کنند و هيچ باکي بر آنها نيست...
حضرت فاطمه (س) در ادامه وصيتنامه خود اموال و اثاثيه اي را براي دختر ابوذر غفاري وقف کرده و آن گاه افزوده است: «اگر يکي از کساني که براي او چيزي وصيت کردم، پيش از اين که به او پرداخت شود بميرد،سهم او به فقرا و مساکين پرداخت مي گردد.»
در پايان وصيتنامه آمده است که مقداد بن اسود و زبير بن عوام شاهد آن هستند و آن را علي بن ابيطالب (عليه السلام) نوشته است.41
وقفنامه هاي امام حسين
امام حسين (عليه السلام) خانه اي را وقف کرد. امام حسن (عليه السلام) به او فرمود: خانه را تخليه کن. (چون چيزي را که انسان وقف مي کند از تصرف او بيرون مي رود.) خانه هم اين گونه است: وقتي وقف شد خود واقف نبايد در آن تصرف کند.
در حديث ديگري آمده است: امام حسين (عليه السلام) زمين و اشياي ديگر را که ارث برده بود پيش از اين که تحويل بگيرد،وقف کرد.42
موقوفه هاي امام صادق
آن حضرت نيز موقوفه هايي داشته است که از وقفنامه امام هفتم (عليه السلام) اين مطلب به خوبي استفاده مي شود.
مرحوم کليني در اصول کافي مي نويسد يزيد بن سليط مي گويد: امام هفتم موسي بن جعفر (عليه السلام) وصيت فرمود و ده نفر را گواه گرفت.... تا آن جا که مي نويسد.... امام وصيت کرد توليت ثلث موقوفه پدرم (امام صادق (عليه السلام) و ثلث خودم نيز با او (فرزند امام هفتم (عليه السلام) است.) از اين که حضرت فرمود: توليت ثلث موقوفه پدرم،معلوم مي شود که امام صادق(عليه السلام) هم موقوفه هايي داشته است.43
وقفنامه حضرت موسي بن جعفر
حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) زميني را وقف کرد که از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد: اين است آنچه موسي بن جعفر وقف نمود(که مشتمل است بر) همه زمين خود که در فلان مکان واقع است و حدود زمين نيز فلان است که به طور کلي: درختهاي خرما، زمين، قنات، آب، آسياب، حريم، حقوق، حق آب زمين، پستي، بلندي، عرض، طول، ميدان جلوي باغ، نهرهاي کوچک و بزرگ، مرغزارهاي آباد و خراب همه را وقف نموده است.
متولي وقف، در آمد آن را (پس از کسر کردن مخارج مزرعه و سي عدد درخت خرما براي فقراي آبادي) ميان فرزندان فلان(دربعضي از نسخ به جاي فلان،موسي ذکر شده است) تقسيم کند براي هر مرد دو برابر سهم زن در نظر بگيرد. بنابراين اگر يکي از دختران موسي ازدواج نمود سهمي در اين صدقه ندارد. 44
تا اين جا از موقوفات خاندان پيامبر استفاده کرديم که آنان دارايي شخصي داشتند که مقداري از آن را وقف کردند(چون همان گونه که گذشت تا کسي مالک چيزي نباشد،نمي تواند آن را وقف کند.) در اين جا مي توان اين نتيجه را نيز گرفت که گر چه بسياري از اين موقوفات در راه هاي عمومي وقف شده بود اما چنان که از وقفنامه تعدادي از آنها برآيد، وقف علويان و بازماندگان ائمه (عليهم السلام) بوده که شامل ائمه بعدي نيز مي شده است. بنابراين يکي از منابع درآمد ائمه (عليهم السلام) موقوفات خاصي بوده که از امامان قبلي مانده بود
نتيجه گيري
چنانکه گذشت در قرآن کريم آيه اي وجود ندارد که به طور صريح بر مساله وقف واحکام آن دلالت کند،اما دقت در مضامين برخي آيات که به عمل صالح، تاليف قلوب و جلب محبت ديگران، روح تعاون،احسان وبرادري، و تقرب الي الله تشويق و ترغيب مي نمايد و هم چنين کلام ارزشمند معصومين (عليهم السلام) و سيره عملي آن بزرگواران در دوران حيات مکرم شان نشانگر اهميت والا و بسيار زياد وقف در نزد خداوند متعال و اهل بيت (عليهم السلام) است. بدون شک توجه شارع مقدس و بزرگان دين به وقف مبين آثار گرانسنگ و ماندگار وقف به عنوان باقيات صالحات است که نه تنها در سراي فاني شامل افراد گوناگون مي گردد بلکه تاثيرات آن در جهان باقي نيز مايه ي تعالي روح و مراتب انسان واقف خواهد شد.
نويسنده: فريبا شهيدي فر
1.(المغازي / ج1/ ص547)
2.(به عنوان نمونه رجوع شود به: شرايع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام /ج2/ ص 212)
3.(الترغيب و الترهيب / ج1/ ص100 و 118/ وسائل الشيعه / ج13/ ص292/ کتاب الوقف/ حديث 1و2 / ص293/ حديث 3و4وص294/ حديث 10 / ج11/ص 437/ حديث 6و امالي صدوق / ص38 /حديث 7/ مجلس 9.)
4.(قال ابوعبدالله (عليه السلام): سته تلحق المومن بعد موته: ولد يستغفر له، و مصحف يخلفه وغرس يغرسه، و قليب يحفره، و صدقه يجريها و سنه يوخذ بها من بعده/ وسائل الشيعه / همان/ ص 293/ حديث 5/ ومن لا يحضره الفقيه / ج4/ ص182/ باب الوقف و الصدقه/ حديث 637)
5.به عنوان نمونه يک مورد از مواردي را که پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) مردم را به وقف تشويق مي کردند ياد آورمي شويم: يکي از ياران پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به نام ابوطلحه انصاري در مدينه نخلستان و باغي داشت که بسيار با صفا وزيبا بود به طوري که همه در مدينه از آن سخن مي گفتند. در آن چشمه آب صافي بود که هر موقع پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) به آن باغ مي رفت از آن ميل مي کرد و وضو مي ساخت و علاوه بر همه اينها آن باغ درآمد خوبي براي ابوطلحه داشت. پس از نزول آيه:«لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون»(آل عمران/ 92) به خدمت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض کرد:«مي داني که محبوبترين اموال من همين باغ است و مي خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخيره اي براي رستاخيز من باشد، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: من صلاح مي دانم آن را به خويشاوند نيازمند خود بدهي، ابوطلحه دستور پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) را عملي نمود و آن باغ را بر خويشان خود وقف کرد. (سنن دارقطني / ج4/ ص186).(1)
6.(المغازي / ج1/ /ص262و263و وفاء الفاء / ج3/ ص289-288)
7.(همانجا / ص378 و تاريخ المدينه / ج1/ ص57 و معالم المدرستين/ ج2/ ص141)
8.(معجم البلدان/ ج1/ ص512)
9.(وفاء الفاء / ج4/ ص 121)
10.(تاريخ المدينه/ج1/ ص 188)
11.(صحيح بخاري/ ج4/ ص 102و فتح الباري/ ج6/ ص150)
12.(فتح الباري (شرح صحيح بخاري)/ ج6/ ص150)
13.(شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد / ج15/ ص147و ج16/ ص 221)
14.(عمده القاري(شرح صحيح البخاري) / ج15/ ص20
15.(العقد الفريد/ ج4/ ص283)
16.(شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد /ج1/ ص 198)
17.(همان گونه که گذشت از جمله صدقات و موقوفات رسولخدا(صلي الله عليه و آله و سلم) باغهاي مخيريق است که نام يکي از آنها مشربه ام ابراهيم است. عمربن شبه در اين باره مي نويسد:در آخر باب العوالي مدينه منوره بستاني است که چون ام ابراهيم – همسر رسولخدا(صلي الله عليه و آله و سلم) – را در آن جا درد زايمان عارض شد، دستش را به چوبي گرفته بودو پس از اين که فرزندش در آن جا متولد شد آن را به مشربه ام ابراهيم نامگذاري کردندکه هم اکنون آن چوب در آن مشربه معروف است، تاريخ المدينه / ج1/ ص174-170)
18.(مقدمه مراه العقول في شرح اخبار الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) /ج1/ ص 127 و معالم المدرستين/ ج2/ ص141)
19.(بحار الانوار/ ج20/ ص173)
20.(«وادي القري» دره اي ميان مدينه و شام و از توابع مدينه است. داراي روستاها و آبادي ها ي زياد بوده و در سال هفتم هجرت با قدرت نظامي ارتش اسلام که اصطلاحا مفتوحه عنوه ناميده مي شود، فتح شد. ساکنين آن يهودي بوده و هر چه زمين آباد داشتند مال مسلمين شد و رسولخدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را به يهودي ها به عنوان مُزارعه و مساقات واگذار کرد. وفاء الفاء /ج4/ ص1329-1328 و معجم البلدان/ ج5/ ص345(کلمه «قري» و «وادي»)
21.(«مِسکن» به کسر کاف اسم مکاني در کوفه است. ياقوت حموي مي نويسد: کنار نهر دجيل در نزديکي دير جاثليق قرار دارد، آن جا که عبدالمطلب با مصعب در سال 72 جنگيد و کشته شد و قبرش در آن جا معروف است. معجم البلدان/ج5/ ص 127)(20 جمادي الاولي سال 37يا 39)
22.(وسايل الشيعه / ج13/ ص 312/ حديث 4 و الفروع من الکافي / ج7 / ص49 و بحارالانوار /ج42/ ص74-71و ج 41/ص42-40)
23.(وسايل الشيعه / ج13/ ص304/حديث 4، نهج السعاده في مستدرک نهج البلاغه / ج4/ ص 6)
24.(معجم البلدان / ج3/ ص386)
25.(السنن الکبري/ ج6/ ص161)
26.(تاريخ المدينه / ج1/ ص226)
27.(وفاء الوفاء/ ج4/ ص1282)
28.(همان / همان جا/ ص1186و عمده الاخبار في مدينه المختار/ ص305)
29.(عمده الاخبار/ همان جا)
30.(تاريخ المدينه / ص 225)
31.(همان/ ص 224)
32.(همان/ همانجا: درباره موقوفه هاي حضرت، صاحب احقاق الحق نيز مواردي را اين گونه نقل مي کند: در جلد 8، ص 584 از سهمودي نقل کرده که چشمه هايي که وقف کرده عبارتند از: «عين البحير»، «عين ابي نيزر»، «عين نولا»، «بغيغات»، «عين خيف الاراک»،«عين خيف ليلي» و «عين خيف بسطاس» و در ص 585 عين بغيغه و ابي نيزر را از معجم البلدان و شفاء العليل و رفاء الوفاء نقل کرده است.احقاق الحق و ازهاق الباطل/ ج8/ ص592-583)
33.(نهج البلاغه صبحي صالح / نامه 24 و شرح نهج البلاغه محمد عبده/ ج2/ ص25-26،نامه 24)
34.(مستدرک الوسايل/ ج2/ ص511)
35.(کتاب الامام شافعي /ج3/ ص 279و السنن الکبري/ ج6/ ص161)
36.(فروع کافي/ ج7/ ص 48 / حديث 2و4 و بحارالانوار / ج 43/ ص235و وسايل الشيعه / ج13 / ص294/ حديث 8)
37.(وفاء الوفاء/ همانجا / ص1117و معجم البلدان / ج1/ ص254)
38.(وفاء الوفاء / ج3/ ص999-998)
39.(دعائم الاسلام / ج2/ ص 343)
40.(من لا يحضره الفقيه/ ج4/ ص180 / حديث 13 و وسائل الشيعه /ج13/ ص311)
41.(بحار الانوار / ج100/ ص 185-184 و روضه المتقين / ج11/ ص 159)
42.(دعائم الاسلام / همانجا/ ص339/حديث 1271)
43.(اصول کافي/ ج1/ ص156-253/ حديث 15)
44.(وسايل الشيعه / ج13/ ص 314/ حديث 5)
منبع اصلی:
پایگاه راسخون