موقوفات پیامبر (ص) و اهل البیت (ع)

۲۷ مرداد ۱۳۹۹ 0
موقوفات پیامبر (ص) و اهل البیت (ع)
  • سوره نحل آیه 96
    مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
    آنچه پيش شماست تمام مى‌شود و آنچه پيش خداست پايدار است، و قطعاً كسانى را كه شكيبايى كردند به بهتر از آنچه عمل مى‌كردند، پاداش خواهيم داد.
هدف ما در اين مقال به تصوير کشيدن سيره‏ي عملي اولياي دين، در زمينه‏ي وقف است؛ البته (به جهت رعايت اختصار و گنجايش مقاله) کوشيده شده است، سيره‏ي عملي چند تن از امامان معصوم به صورت مستند از منابع معتبر روايي ارائه شود. 
پيش از ورود به بيان سيره‏ي معصومان، نگاهي اجمالي به «انديشه‏ي جاودانگي انسان» که عامل مهم فعاليت‏هاي خيرخواهانه‏ي انسان در طول تاريخ بوده نيز صورت گرفته است.  

انديشه‏ي جاودانگي انسان 

انسان موجودي جاوداني است واز فنا و نابودي نفرت دارد. «مرگ»، در حقيقت، وسيله‏ي انتقال به عالم ديگر براي زندگي ابدي است. 
تاريخ بشر نشان مي‏دهد که حتي ناباوران به خدا و دين، خود را موجودي فاني به شمار نمي‏آورند. از اين رهگذر، انسان دوست دارد پس از وي، نامي از او در عالم به يادگار بماند. 
به قول شاعر، اگر نام نيک از انسان باقي بماند، از سراي زرنگار بهتر است. از آن جا که دنياي زودگذر، تأمين کننده‏ي آرامش انسان نيست، بسياري از آگاهان مي‏کوشند به گونه‏اي نام خود را با امتداد تاريخ گره زده، بلند آوازه کنند. 
کاوش‏هاي باستان‏شناسي نشان مي‏دهد که بسياري از اقوام بشر با مرگ عزيزانشان، اموال و اشياي زينتي آنان را به همراه اجساد مردگان دفن مي‏کردند با اين هدف که وقتي زنده مي‏شوند، از آن اموال و زيورها استفاده کنند. 
هم‏اکنون در برخي از مناطق ايران در گورستان‏ها مجسمه‏ي سنگي شير و پلنگ در حالي که بر يالش شمشير و تفنگ و ديگر ادوات جنگي حک شده بر بالاي قبر مردگان نصب شده است. بدون شک، انگيزه‏ي اين عمل، زنده نگه‏داشتتن ياد و نام و ابزار توانمندي صاحب قبر است. 
ساختن تنديس از نام‏آوران تاريخ و مشاهير عالم، امروزه در دنيا به فرهنگ عمومي تبديل شده است. مرسوم است که مؤسسه‏هاي مهم و بناهاي گرانبها را به نام بزرگ يا انسان عزيزي مي‏نامند. 
نمونه‏هاي پيشين و ديگر موارد حاکي از آن است که هيچ کس نمي‏خواهد گرد و غبار گذشت تاريخ، ياد و نامش را بپوشاند. در فرهنگ اسلامي، يکي از بهترين راه‏هاي زنده نگه داشتن نام انسان، عموم کارهاي خير به ويژه وقف و صدقات جاريه که در اصطلاح قرآني، باقيات صالحات گفته مي‏شود، نام برده شده است و مردم به آن دعوت شده ‏اند: 
  • سوره کهف آیه 46
    الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا
    مال و پسران زيور زندگى دنيايند، و نيكيهاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد [نيز] بهتر است.

آنان که به جاودانگي ابدي مي ‏انديشند، مي‏دانند که عمر کوتاه و دنياي ناپايدار، ارزش هدف شدن براي انسان را ندارد؛ بنابراين، به وسيله‏ي فعاليت‏هاي خيرخواهانه دائم به دنبال هدف بزرگ‏تري از زندگي هستند. 
امام علي (ع) مي‏فرمايد: 
  • سوره رعدآیه 21
    و من ارتقب الموت سارع الي الخيرات
    و آن کس که مرگ را انتظار مي‏کشد، در نيکي‏ها شتاب مي‏کند(3)
به گفته‏ي رجاء اصفهاني: 
سفر در پيش و ره بسيار و منزل هست ناپيدا
رجا امروز فکر توشه‏اي از بهر فردا کن (4). 
بزرگان دين اسلام همواره مي‏کوشيدند مردم را با زندگي ابدي آشنا، و آمادگي لازم را براي کار خير و نيکوکاري در فکر و ذهنشان ايجاد کنند: 
«من أعطي درهما في سبيل الله کتب الله له سبعمائة حسنة؛ هر کس يک درهم در راه خدا ببخشد، خداوند هفت‏صد حسنه به او مي‏دهد.»(5). 
تهيدستي نمي‏بيند هر آن کو بهره مي‏بخشد
چو شاخ گل تهي گرديد، ديگر بارور گردد 
نشد سرمايه‏اش کم آن که ريزش، خوي او آمد
تهي گرديد چون دولاب، ديگر بار برگردد(6). 
اصولا اعتقاد به حيات پس از مرگ و دستيابي به نتيجه‏ي اعمال نيک، نقش بسياري در حس انسان‏دوستي دارد. 
  • حضرت علي (ع) فرمود:
    من أيقن بالخلف جاد بالعطية
    هر کس يقين داشته باشد به اين که پولش جانشين دارد، بخشش و انفاق مي‏کند(7). 
 
مرگ عيشي به گور خويش فرست
کس نيارد ز پس تو پيش فرست‏
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکي مانده و خواجه غره هنوز
اي تهيدست رقته در بازار
ترسمت پر نياوري دستار(8). 
جابر بن عبدالله انصاري گفته است: لم يکن من الصحابة ذو مقدرة الا وقف وقفا؛ [در صدر اسلام] هيچ صحابي توانمندي نبود، مگر اين که بخشي از مالش را وقف کرد(9). 

  • وقف در روایات

      • امام صادق (ع) فرمود: 
        ستة تلحق المؤمن بعد موته: ولد يستغفر له و مصحف يخلفه و غرس يغرسه و قليب يحفره و صدقة يجريها و سنة يؤخذ بها من بعده
         شش چيز [فايده‏اش] پس از مرگ به انسان مي‏رسد: فرزند صالحي که براي وي دعا و استفغار کند؛ قرآني که از خود به يادگار مي‏گذارد؛ درختي که در زمين مي‏نشاند؛ چاهي که براي استفاده‏ي عموم حفر مي‏کند؛ صدقه‏ي جاريه [مساوي بناي عام‏المنفعه که همگان از آن استفاده کنند]؛ روش نيکويي که از خود به جاي بگذارد، و مردم به آن عمل کنند(۹)

      • رسول خدا (ص) فرمود: 
        «در قيامت، هر کس مستقيم با خدا سخن مي‏گويد و بين او و خدا مترجم و واسطه وجود ندارد. اين هنگام هر که به پيش رو و جانب راست خود مي‏نگرد، فقط فرستاده‏ي خود را مي‏بيند. هنگامي که به جانب چپ نگاه مي‏کند، آتش سوزاني را مشاهده مي‏کند. اي مردم! از آن آتش بترسيد ولو با دادن يک خرما و اگر نتوانستيد دست کم با يک سخن نيکو!»(10). 
        هر که فريادرس روز مصيبت خواهد
        گو در ايام سلامت به جوانمردي کوش‏
        عايشه مي‏گويد: روزي گوسفندي را ذبح و تقسيم کردند. پيامبر از من پرسيد: از گوسفند چه باقي مانده است؟ گفتم: «مابقي منها الا کتفها؛ فقط يک سر دست از آن باقي مانده است.» 
        پيامبر (ص) فرمود: 
        «بقي کلها غير کتفها؛ اتفاقا همه باقي مانده، غير اين يکي [که مي‏خوريم و از دست مي‏رود]»(11). 
        امام علي (ع) فرمود: «جودوا بما يفني تعتاضوا عنه بما يبقي؛ آن‏چه را از دست مي‏رود ببخشيد تا در عوضش آن‏چه را مي‏ماند دريافت کنيد.»(12). 

نيکوکاري در زمان پيامبر

رسول خدا (ص) از کنار مردي مي‏گذشتند؛ در حالي که وي، مشغول کاشتن درخت در باغش بود. حضرت رسول پس از احوالپرسي و خدا قوت، فرمود: آيا مي‏خواهي تو را به درختي راهنمايي کنم که ريشه‏ي آن ثابت است و خيلي زود ثمر مي‏دهد و ميوه‏هاي پاکيزه‏اي از آن به دست مي‏آيد؟ 
مرد گفت: بلي اي رسول خدا! 
حضرت فرمود: در هر صبح و شام بگو: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا اله و الله اکبر»؛ سپس فرمود: اگر چنين کني، خداوند براي هر تسبيح، ده درخت از انواع ميوه‏هاي بهشتي، برايت ذخيره مي‏کند که باقيات صالحات براي تو خواهد بود. آن مرد با شنيدن کلام پيامبر عرضه داشت: اي رسول خدا! شاهد باش که اين باغ را براي فقيران اهل صفه صدقه دادم. 
  • سوره لیل آیات 5تا7
    فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ*وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ*فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ
    اما هر کس عطا و احسان کرد و خدا ترس و پرهیزکار شد.*و [پاداش‌] نيكوتر را تصديق كرد،*بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت.(13).(14).
مفسران براي سوره ‏ي ليل، شأن نزولي از ابن عباس نقل کرده ‏اند که عين آن را از مجمع البيان نقل مي‏کنيم: 
مردي ميان مسلمانان زندگي مي‏کرد که شاخه‏ي يکي از درختان خرماي او، بالاي خانه‏ي مرد فقير و عيالمندي قرار گرفته بود. صاحب نخل، هنگامي که بالاي درخت مي‏رفت تا خرماها را بچيند، گاهي چند دانه‏ي خرما در خانه‏ي مرد فقير مي‏افتاد، و کودکانش آن را برمي‏داشتند. آن مرد از نخل فرود مي‏آمد و خرما را از دستشان مي‏گرفت [و آن قدر بخيل و سنگدل بود که] اگر خرما را در دهان يکي از آن‏ها مي‏ديد، انگشتش را داخل دهان او مي‏کرد تا خرما را بيرون آورد! مرد فقير به پيامبر (ص) شکايت آورد. پيغمبر فرمود: برو تا به کارت رسيدگي کنم. سپس صاحب نخل را ملاقات کرد و فرمود: اين درختي را که شاخه‏هايش بالاي خانه‏ي فلان شخص آمده است به من مي‏دهي تا در برابر آن، نخلي در بهشت از آن تو باشد؟ مرد گفت: من درختان نخل بسياري دارم؛ ولي خرماي هيچ کدام، به خوبي اين درخت نيست [و حاضر به چنين معامله اي نيستم]. 
يکي از ياران پيامبر که اين سخن را شنيد، عرض کرد: اي رسول خدا! اگر من بروم و اين درخت را از اين مرد بخرم و واگذار کنم، شما همان چيزي را که به او مي‏داديد به من عطا خواهي کرد؟ پيامبر اکرم (ص) فرمود: بلي. 
آن مرد رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت‏وگو کرد. صاحب نخل گفت: آيا مي‏داني که محمد حاضر شد درخت نخلي را در بهشت در برابر اين به من بدهد [و من نپذيرفتم] و گفتم من ازخرماي اين بسيار لذت مي‏برم و نخل فراوان دارم و هيچ کدام خرمايش به اين خوبي نيست؟ خريدار گفت: بلي. آيا مي‏خواهي آن را بفروشي؟ 
او گفت: نمي‏فروشم، مگر آن که مبلغي را که گمان نمي‏کنم کسي بدهد، به من بدهي! 
صحابي پيامبر گفت: چه مبلغي؟ گفت: چهل نخل. خريدار تعجب کرد و گفت: عجب بهاي سنگيني براي نخلي که کج شده مطالبه مي‏کني چهل نخل! سپس بعد از کمي سکوت گفت: بسيار خوب، چهل نخل به تو مي‏دهم. فروشنده‏ي [طمعکار] گفت: اگر راست مي‏گويي، چند نفر را براي شهادت بطلب! اتفاقا گروهي از آن‏جا مي‏گذشتند. آن‏ها را صدا زد، و بر اين معامله شاهد گرفت؛ سپس خدمت پيامبر آمد و عرض کرد: اي رسول خدا! اين نخل به ملک من درآمد و تقديم [محضر مبارکتان] مي‏کنم. رسول خدا (ص) به سراغ خانواده‏ي فقير رفت و به صاحب خانه گفت: اين نخل از آن تو و فرزندان تو است. 
اين جا بود که سوره‏ي «و الليل» نازل شد و گفتني‏ها را درباره‏ي بخيلان و سخاوتمندان گفت. در بعضي از روايات آمده که مرد خريدار شخصي به نام ابودحداح بود(15). 
 

موقوفات امام  علي (ع)

ابونيزر (16)مي‏گويد: من در دو زمين زراعي امام علي بن ابي‏طالب (ع) به نام عين ابي نيزر و بغيبغه مشغول کار بودم که امام (ع) به آن‏جا آمد و به من فرمود: آيا غذايي داري؟ گفتم: غذايي است که براي اميرمؤمنان نمي‏پسندم. کدويي است که از همين جا کنده و با روغن پيه‏ي نامطبوعي سرخ کرده‏ام. فرمود: همان را بياور؛ سپس برخاست بر لب جوي رفت؛ دست خود را شست و اندکي از آن ميل فرمود و باز بر لب جوي رفت و دست‏هاي خود را تميز شست؛ آن گاه دست‏ها را مشت کرد و مشتي آب از همان جوي نوشيد و فرمود: اي ابانيزر! کف دست‏ها پاکيزه‏ترين ظرف‏هاست؛ آن گاه با همان تري دست بر شکم کشيد و فرمومد: هر که [با خوردن حرام] آتش در شکم خودکند، از رحمت حق به دور باد، سپس کلنگ را برداشت و درون چاه رفت و مشغول کندن شد؛ ولي آب برنايمد. از آن جا بيرون شد؛ در حالي که پيشاني مبارکش خيس عرق بود. عرق از پيشاني پاک کرد و باز کلنگ را برداشت و درون چاه رفت و پيوسته کلنگ مي‏زد به حدي که صداي نفس مبارکش به گوش مي‏رسيد. ناگهان آب فوران کرد و مانند گردن شتر از زمين بيرون جست. امام به سرعت از چاه بيرون آمد و فرمود: خدا را گواه مي‏گيرم که اين چشمه‏ي آب، صدقه است. کاغذ و قلم بياور، من به سرعت کاغذ و قلم آوردم وحضرت وقف‏نامه‏اي را به اين صورت نوشت: 
صورت وقف ‏نامه 
«بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما تصدق به عبدالله علي أميرالمؤمنين تصدق بالضيعتين المعروفتين بعين أبي نيزر و البغيبغة علي فقراء أهل المدينة و ابن السبيل ليقي الله بهما وجهه حر النار يوم القيامة لاتباعا و لا توهبا حتي يرثهما الله و هو خير الوارثين ألا أن يحتاج اليهما الحسن و الحسين فهما طلق لهما و ليس لأحد غيرهما؛ يعني: به نام خداوند بخشنده‏ي مهربان. اين چيزي است که بنده‏ي خدا علي، اميرمؤمنان صدقه داده است. يعني اني دو زمين به نام‏هاي «عين ابي‏نيزر و بغيبغه» را بر فقيران مدينه و در راه ماندگان صدقه کرد تا بدين وسيله در روز قيامت چهره‏ي خود را از آتش دوزخ مصون دارد. کسي حق فروش و بخشش آن‏ها را ندارد. تا آن گاه [قيامت] که خدا وارث آن‏ها شود و خدا بهترين وارثان است. مگر آن که حسن و حسين بدان‏ها محتاج شوند که ملک خالص آن‏ها خواهد بود و هيچ کس ديگر حقي در آن‏ها ندارد.»(17). 
محمد بن هشام مي‏گويد: زماني امام حسين (ع) بدهکار شد. معاويه دويست هزار دينار براي خريد «عين أبي‏نيزر» نزد امام فرستاد، ولي حضرت از فروش آن خودداري کرد و فرمود: پدرم آن‏ها را صدقه داد تا چهره‏ي خود را از آتش دوزخ مصون دارد و من آن‏ها را به هيچ قيمتي نخواهم فروخت(18).
امام صادق (ع) فرمود: اميرمؤمنان علي (ع) در شهر مدينه خانه‏اي در منطقه‏ي «بني زريق» داشت و آن را وقف کرد که صورت وقف‏نامه چنين است: 

تن وقف‏نامه 
«بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما تصدق به علي بن أبي‏طالب و هو حي سوي. تصدق بداره التي في بني‏زريق صدقة لا تباع و لا توهب حتي يرثها الله الذي يرث السماوات و الارض و أسکن هذه الصدقة خالاته ما عشن و عاش عقبهن فاذا انقرضوا فهي لذي الحاجة من المسلمين (19)؛ يعني: به نام خداوند بخشنده‏ي مهربان. اين چيزي است که بنده‏ي خدا علي بن أبي‏طالب صدقه داده؛ در حالي که زنده وسلامت است. صدقه داد خانه‏اي را که در محله‏ي «بني‏زريق» است. کسي حق فروش و بخشش آن را ندارد. تا آن گاه [قيامت] که خدا[ي وارث آسمان‏ها و زمين] وارث آن‏ها شود و در اين خانه‏ي [وقفي] خاله‏هايش ساکن هستند تا مادامي که خود و اعقابشان زنده و موجودند. پس ازانقراض آنان، [اين خانه] در اختيار مسلمانان مستمند قرار مي‏گيرد». 
امام صادق و امام باقر (ع) فرمودند: 
در يکي از جنگ‏ها، رسول خدا با لشکر خود به منطقه‏ي ينبع رسيدند. هوا به شدت گرم بود. حضرت با يارانش زير سايه‏ي درختي به نام سمر (20)قرار گرفته، اسلحه‏هاي خود را به شاخه‏هاي آن آويختند (آن جنگ از جمله نبردهايي بود که خداوند، پيروزي را نصيب حضرت رسول (ص) فرمود.) رسول خدا، محلي را که درخت سمره در آن قرار داشت و لحظاتي زير سايه‏ي آن آرميده بود به صورت غنيمت جنگي به علي (ع) داد. 
امام علي (ع) بي‏درنگ دستور داد در آن زمين، [چشمه‏اي] حفر کردند. از قدرت خدا چنان آب فراواني يافت که به دليل فوران آب به سوي آسمان، نام آن را «ينبع» نهادند. پيکي نزد امام (ع) آمد تا از آب فراوان چاه، به اوبشارت بدهد. حضرت به طنز فرمود: به وارث بشارت دهيد؛ سپس همان‏جا وقف‏نامه‏اي به اين صورت تنظيم کرد. 
صورت وقف‏نامه 
«هي صدقة بتلا بتلا في حجيج بيت الله و عابر سبيله لا تباع و لا توهب و لا تورث فمن باعها أو وهبها فعليه لعنة الله 
و الملائکة و الناس أجمعين. لا يقبل الله منه صرفا و لا عدلا(21). يعني: [تمام آن زمين با آبش] با هدف استفاده‏ي حجاج بيت الله و عابران صدقه است. کسي حق فروش و بخشش و ارث بردن آن را ندارد. اگر کسي آن را بفروشد، نفرين خدا و فرشتگان و مردم بر او باد. خداوند از چنين کسي هيچ عملي را نخواهد پذيرفت. 

صورت وقف‏نامه 
هنگامي که جنگ صفين با همه‏ي رنج‏هايش پايان يافت علي (ع) به کوفه بازگشت، حضرت درباره‏ي اموالش اين وصيت نامه را بيان فرمود: 
«هذا ما أمر به عبدالله (علي بن أبي طالب) في ماله ابتغاء وجه الله ليوجه به الجنة و يعطيه به الامنة و أنه يقوم بذلک الحسن بن علي يأکل منه بالمعروف و ينفق في المعروف فان حدث بحسن حدث وحسين حي قام بالامر بعده و أصدره مصدره و أن لا بني فاطم من صدقة علي مثل الذي لبني علي و اني انما جعلت القيام بذلک الي بني فاطمة ابتغاء وجه الله وقربة الي رسول الله و تکريما لحرمته و تشريفا لوصلته و يشترط علي الذي يجعله اليه أن يترک المال علي أصوله و ينفق من ثمره حيث أمر به و هدي له و أن لا يبيع من أولاد نخل هذه القري و دية حتي تشکل أرضها غراسا و من کان من امائي اللائي أطوف عليهن لها ولد أو هي حامل فتمسک علي ولدها و هي من حظه فان مات ولدها و هي حية فهي عتيقة قد أفرج عنها الرق و حررها العتق؛ اين دستوري است که بنده‏ي خدا علي بن ابي‏طالب، اميرمؤمنان درباره‏ي اموال شخصي خود براي خشنودي خدا داده است تا خداوند، با آن به بهشتش درآورد، و آسوده‏اش کند. همانا سرپرستي اين اموال برعهده‏ي فرزندم حسن بن علي است؛ آن گونه که رواست از آن مصرف، و از آن انفاق کند. 
اگر براي حسن حادثه‏اي رخ داد و حسين زنده بود، سرپرستي آن را پس از برادرش به عهده گيرد، و کار او را تداوم بخشد. پسران فاطمه از اين اموال به همان مقدار سهم دارند که ديگر پسران علي خواهند داشت. من سرپرستي اموالم را به پسران فاطمه وامي‏گذارم تا خشنودي خدا، و نزديک شدن به رسول خدا (ص) و بزرگداشت حرمت او، و احترام پيوند خويشاوندي پيامبر (ص) را فراهم آورم. و با کسي که اين اموال در دست اوست، شرط مي‏کنم که اصل مال را حفظ کرده، فقط از ميوه و درآمدش بخورند و انفاق کنند. و هرگز نهال‏هاي درخت خرما را نفروشند تا همه‏ي اين سرزمين، يکپارچه زير درختان خرما به گونه‏اي قرار گيرد که راه يافتن در آن دشوار باشد و زنان غير عقدي من که با آن‏ها بودم و صاحب فرزند يا حامله هستند پس از تولد فرزند، فرزند خود را گيرد که او بهره‏ي او باشد، و اگر فرزندانش بميرد، مادر آزاد است، کنيز بودن از او برداشته شود، و آزادي خويش را بازيابد.»(22). 

موقوفه‏ ي حضرت زهرا(س)

امام باقر به ابوبصير مرادي فرمود: آيا مي‏خواهي وصيت مادرم زهرا را درباره‏ي وقف، به تو نشان بدهم که اين وقف‏نامه با درخواست مادرم زهرا (س) و به وسيله‏ي جدم علي (ع) نوشته شده است؟ 
ابوبصير عرض کرد: بسيار خوشحال مي‏شوم. 
امام از ظرفي که کنارش بود، کاغذي درآورد که در آن چنين نوشته شده بود: 
«بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أوصت به فاطمة بنت محمد (ص) أوصت بحوائطها السبعة بالعواف و الدلال و البرقة و المبيت و الحسني و الصافية و مال ام‏ابراهيم الي علي بن أبي‏طالب. فان مضي علي فالي الحسن فان مضي الحسن فالي الحسين فان مضي الحسين فالي الاکبر من ولدي. أشهد الله علي ذالک و المقداد بن الاسود و الزبير بن العوام،؛ يعني: اين 
وصيت نامه‏ي فاطمه دختر محمد است. وصيت کرد بستان‏ها [باغ‏ها]ي هفتگانه‏اي که در محل‏هايي به نام «عواف» و «دلال» و «برقة» و «مبيت» و «حسني» و « صافية» و «مال ام‏ابراهيم» قرار دارند. وصيت اين است که درآمد اين بستان‏ها با دست علي پس از وي حسن و پس از وي حسين و پس از آن به وسيله‏ي اولاد ارشد هزينه شود. خداوند را بر اين وصيت شاهد مي‏گيرم. مقداد و زبير بن عوام نيز شاهد اين وصيت هستند.» 
مرحوم شيخ طبرسي و مرحوم صدوق مي‏گويند: آن باغ‏ها وقف بودند و هر گاه براي رسول خدا (ص) مهمان مي‏آمد يا رهگذراني براي کمک نزد حضرت مي‏آمدند، از درآمد يا محصول آن باغ‏ها خرج مي‏کرد. 
پس از وفات حضرت رسول (ص) عباس آمد که آن باغ‏ها را از حضرت فاطمه (س) تحويل بگيرد، اما علي (ع) و گروهي ديگر شهادت دادند که آن باغ‏ها وقف بوده است(23). 

موقوفه ‏ي حضرت امام صادق براي روضه‏ خواني 

مهران بن محمد مي‏گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که وصيت فرمود براي حضرت هفت سال نوحه سرايي کنند و براي موسم هر سال، مالي را وقف کرد تا براي اجراي مراسم روضه خواني هزينه شود. 

موقوفه‏ ي حضرت امام کاظم

عبدالرحمن بن حجاج، صورت وقف‏نامه‏ي حضرت امام موسي بن جعفر (ع) را چنين نقل کرده است: 
صورت وقف‏نامه 
«... تصدق موسي بن جعفر بصدقته هذه و هو صحيح. صدقة حبسا بتلا بتلا مبتوتة لا رجعة فيها و لا رد. ابتغاء وجه الله و الدار الآخرة لا يحل لمؤمن يؤمن بالله و اليوم الاخر أن يبيعها و لا يبتاعها و لا يهبها و لا ينحلها و لا يغير شيئا مما وصفته عليها حتي يرث الله الارض و من عليها و جعل صدقته هذه الي علي و ابراهيم فاذا انقرض أحدهما دخل القاسم مع الباقي فاذا انقرض أحدهما دخل اسماعيل مع الباقي منهما فاذا انقرض أحدهما دخل العباس مع الباقي فاذا انقرض أحدهما دخل الاکبر من ولدي مع الباقي و ان لم يبق من ولدي الا واحد فهو الذي يليه؛ يعني:... موسي بن جعفر اين ملک را صدقه داد در حالي که [از هر نظر] صحيح است. [اين ملک] صدقه [وقف] مؤبد است و برگشت و پشيماني در آن وجود ندارد. 

[اين وقف] با هدف جلب رضايت پروردگار [ثواب] آخرت صورت گرفته است و هيچ شخص باايماني حق ندارد اين ملک را در معرض خريدو فروش قرار دهد يا آن را به کسي ببخشد. يا تغييراتي در آن ايجاد کند، تا روز [قيامت] که خداوند، وارث زمين و زمينيان خواهد شد. 
متولي اين صدقه علي و ابراهيم هستند. اگر يکي از آن دو درگذشت، قاسم با فرد باقي در توليت شريک خواهد بود. اگر باز يکي درگذشت، اسماعيل جايگزين مي‏شود. اگر باز يکي درگذشت، عباس جايگزين وي مي‏شود. اگر باز يکي درگذشت، از ميان فرزندانم، بزرگ‏ترينشان جايگزين مي‏شود. اگر هيچ کدام باقي نماندند، يگانه فردي از فرزندانم که هست، متولي مي‏شود(24).



1- سوره‏ي نحل، آيه‏ي 96.
2- سوره‏ي کهف، آيه‏ي 46.
3- حکمت، 31.
4- رجاء اصفهاني.
5- امالي طوسي، ص 183.
6- لامع.
7- امالي صدوق، ص 363.
8- سعدي.
9- مستدرک الوسائل، ج 14، ص 47.
10- رسول الله (ص): کلکم مکلم ربه يوم القيامة ليس بينه و بينه ترجمان فينظر أمامه فلا يجد الا ما قدم ثم ينظر عن يمينه فلا يجد الا ما قدم ثم ينظر عن يساره فاذا هو بالنار فاتقوا النار و لو بشق تمرة فان لم يجد أحدکم فبکلمة طيبة. (النوادر للراوندي).
11- کنزالعمال.
12- غررالحکم.
13- سوره‏ي ليل، آيات 7 - 5.@؛ اما آن که [حق خدا را] داد و پروا داشت، [پاداش] نيکوتر را تصديق کرد، به زودي راه آساني را پيش پاي او خواهيم گذاشت.
14- بحارالانوار، ج 3، ص 182.
15- تفسير نمونه.
16- محمد بن اسحاق بن يسار مي‏گويد: ابونيزر که چشمه‏اي به او انتساب دارد، غلام علي بن ابي‏طالب (ع) است. وي فرزند نجاشي پادشاه حبشه بود که مسلمانان صدر اسلام به حبشه نزد او هجرت کردند. علي (ع) او را در مکه نزد تاجري ديد. او را از آن تاجر خريد و به پاس خدمتي که پدرش نجاشي به مسلمانان مهاجر کرده بود، آزاد کرد. مي‏گويند: پس از مرگ نجاشي اوضاع حبشه آشفته شد و مردم آن‏جا هيأتي را نزد ابونيزر هنگامي که درخدمت علي (ع) بود، فرستاد تا حکومت را به او بسپارند و تاج سلطنت بر سرش نهند و تسليم بي‏چون و چراي او باشند، ولي او نپذيرفت و گفت: پس از آن که خداوند نعمت اسلام را به من بخشيد، ديگر خواهان ملک و سلطنت نيستم. ابونيزر بسيار بلند قامت و زيباروي بود و مانند مردم حبشه سياه پوست نبود؛ بلکه اگر کسي او را مي‏ديد، مردي از نژاد عرب مي‏پنداشت.
17- بحارالانوار، ج 103، ص 184.
18- معجم البلدان، ص 176 ماده‏ي عين.
19- وسايل الشيعه، چاپ آل البيت، ج 19، ص 187. 
و بحارالانوار، ج 103، ص 184.
20- سمره، درخت صمغ عربي است.
21- وسايل الشيعه، ج 19، ص 186. 
و بحارالانوار، ج 103، ص 184.
22- نهج البلاغه نامه‏ي 24.
23- وسايل الشيعه، ج 19، ص 198.
24- همان، ج 19، ص 203.

حافظ نجفي،ميراث جاويدان