ضرورت وصیت در اسلام
۰۵ شهریور ۱۳۹۹ 0- آیه180سوره بقره
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ«1»
بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خويشاوندان [خود] به طور پسنديده وصيت كند؛ [اين كار] حقى است بر پرهيزگاران. - آیات 181و182 سوره بقره
«فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ*»«فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
پس هركس تبديل كند وصيت را بعد از اينكه شنيد آن را همانا گناه آن به عهده كسى است كه آن را تبديل مىكند. هركس بيم آن را داشته باشد كه وصيت كننده ميل به باطل نمايد يا گناهى مرتكب شود پس ميان آنان (يعنى ميان آنان كه ميت درباره آنها وصيت كرده است) اصلاح و سازش ايجاد كند گناهى بر او نيست به درستى كه خدا آمرزنده و دلسوز است.
پس كسى كه آن را بعد از شنيدن تغيير دهد تنها گناه آن بر كسانى است كه آن (وصيت) را تغيير مىدهند خداوند شنوا و دانا است. كسى كه از انحراف وصيت كننده (و تمايل يك جانبه او به بعض ورثه) يا از گناه او (به اينكه وصيت به كار خلافى كند) بترسد، و ميان آنها را اصلاح دهد گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمىباشد) خداوند آمرزنده و مهربان است.
در اين آيات به قسمتى از احكام وصايا كه ارتباط با مسائل مالى دارد مىپردازد و به عنوان يك حكم الزامى مىگويد:بر شما نوشته شده هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر چيز خوبى (مالى) از خود به جاى گذارده وصيت به طور شايسته براى پدر و مادر و نزديكان كند.
و در پايان آيه اضافه مىكند" اين حقى است بر ذمه پرهيزكاران" (حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ). جمله" كتب عليكم" ظاهر در وجوب است به همين دليل اين تعبير در مورد وصيت موضوع تفسيرهاى مختلفى قرار گرفته:
- گاه گفته مىشود وصيت كردن در قوانين اسلامى هر چند عمل مستحبى است اما چون مستحب بسيار مؤكد است از آن با جمله" كُتِبَ عَلَيْكُمْ" تعبير شده، و ذيل آيه آن را تفسير مىكند، زيرا مىگويد: حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ، اگر اين يك حكم وجوبى بود بايد بگويد حقا على المؤمنين.
- بعضى ديگر معتقدند كه اين آيه قبل از نزول احكام ارث است، در آن وقت وصيت كردن در مورد اموال واجب بوده، تا ورثه گرفتار اختلاف و نزاع نشوند اما بعد از نزول آيات ارث اين وجوب نسخ شد، و به صورت يك حكم استحبابى در آمد، حديثى كه در تفسير" عياشى" ذيل اين آيه آمده است نيز اين معنى را تاييد مىكند.
- اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه ناظر به موارد ضرورت و نياز باشد يعنى در جايى كه انسان مديون است يا حقى به گردن او است كه در آنجا وصيت كردن لازم است (ولى از ميان اين تفاسير تفسير اول نزديكتر به نظر مىرسد). جالب اينكه در اينجا به جاى كلمه" مال" كلمه" خير" گفته شده است فرموده اگر" چيز خوبى" از خود به يادگار گذارده وصيت كند.
اين تعبير نشان مىدهد كه اسلام ثروت و سرمايهاى را كه از طريق مشروع به دست آمده باشد و در مسير سود و منفعت اجتماع به كار گرفته شود خير و بركت مىداند و بر افكار نادرست آنها كه ذات ثروت را چيز بدى مىدانند خط بطلان مىكشد و از زاهد نمايان منحرفى كه روح اسلام را درك نكرده و زهد را با فقر مساوى مىدانند و افكارشان سبب ركود جامعه اسلامى و پيشرفت استثمارگران مىشود بيزار است.
ضمنا اين تعبير اشاره لطيفى به مشروع بودن ثروت است، زيرا اموال نامشروعى كه انسان از خود به يادگار مىگذارد خير نيست بلكه شر و نكبت است.
از بعضى از روايات نيز استفاده مىشود كه از تعبير" خير" چنين به دست مىآيد كه اموال قابل ملاحظهاى باشد، و الا اموال مختصر احتياج به وصيت ندارد، همان بهتر كه ورثه آن را طبق قانون ارث در ميان خود تقسيم كنند، و به تعبير ديگر مال مختصر چيزى نيست كه انسان بخواهد ثلث آن را به عنوان وصيت جدا كنند « تفسير نور الثقلين جلد 1 صفحه 159».
ضمنا جمله إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ (هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد) براى بيان آخرين فرصت وصيت است كه اگر تاخير بيفتد از دست مىرود و گرنه هيچ مانعى ندارد كه انسان قبل از آن پيشبينى كار خود را كرده، وصيت نامه خويش را آماده كند، بلكه از روايات استفاده مىشود كه اين عمل بسيار شايستهاى است.
و اين نيز نهايت كوتاه فكرى است كه انسان خيال كند با وصيت كردن فال بد مىزند و مرگ خويش را جلو مىاندازد، بلكه وصيت يك نوع دورانديشى و واقعبينى غير قابل انكار است، و اگر مايه طول عمر نباشد مايه كوتاهى عمر هرگز نخواهد بود.

مفهوم وصیت را باید بدانیم تا درباره ان تمرکز کنیم و به تحلیلی جامع دست پیدا کنیم و و چگونه باید صورت گیرد وصیت امری است که به آن غفلت شده است حال چه این غفلت عمدی باشد خواه سهوی بدانیم وصیت در چه اموری انجام می پذیرد.
مقيد ساختن وصيت در آيه فوق با قيد" بالمعروف" اشاره به اين است كه وصيت بايد از هر جهت عقلپسند باشد، زيرا" معروف" به معنى شناخته شده براى عقل و خرد است. هم از نظر مبلغ و مقدار، و هم از نظر شخصى كه وصيت به نام او شده، و هم از جهات ديگر بايد طورى باشد كه عرف عقلاء آن را عملى شايسته بدانند، نه يك نوع تبعيض ناروا و مايه نزاع و دعوا و انحراف از اصول حق و عدالت.
هنگامى كه وصيت جامع تمام ويژگيهاى بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است، و هر گونه تغيير و تبديل در آن ممنوع و حرام است، به همین جهت آيه بعد مىگويد:" كسى كه وصيت را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش بر كسانى است كه آن را تغيير مىدهند. و اگر گمان كنند كه خداوند از توطئههايشان خبر ندارد سخت در اشتباهند" خداوند شنوا و دانا است.
آيه فوق ممكن است اشاره به اين حقيقت نيز باشد كه خلافكاريهاى" وصى" (كسى كه عهدهدار انجام وصايا است) هرگز اجر و پاداش وصيت كننده را از بين نمىبرد، او به اجر خود رسيده تنها گناه بر گردن وصى است كه تغييرى در كميت يا كيفيت و يا اصل وصيت داده است.
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور اين است اگر بر اثرخلافكارى وصى، اموال ميت به افرادى داده شود كه مستحق نيستند (و آنها نيز از اين موضوع بىخبر باشند) گناهى بر آنها نيست، گناه تنها متوجه وصى است كه دانسته چنين عمل خلافى را انجام داده است.
بايد توجه داشت كه اين دو تفسير هيچ تضادى با هم ندارند و هر دو ممكن است در معنى آيه جمع باشند.تا به اينجا اين حكم اسلامى كاملا روشن شد كه هر گونه تغيير و تبديل در وصيتها به هر صورت و به هر مقدار باشد گناه است، اما از آنجا كه هر قانونى استثنايى دارد، در آخرين آيه مورد بحث مىگويد:" هر گاه وصى بيم انحرافى در وصيت كننده داشته باشد- خواه اين انحراف ناآگاهانه باشد يا عمدى و آگاهانه- و آن را اصلاح كند گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمىباشد) خداوند آمرزنده و مهربان است.
بنا بر اين استثناء تنها مربوط به مواردى است كه وصيت به طور شايسته صورت نگرفته، فقط در اينجا است كه وصى حق تغيير دارد، البته اگر وصيت كننده زنده است مطالب را به او گوشزد مىكند تا تغيير دهد و اگر از دنيا رفته شخصا اقدام به تغيير مىكند و اين از نظر فقه اسلامى منحصر به موارد زير است:
- هر گاه وصيت به مقدارى بيش از ثلث مجموع مال باشد، چرا كه در روايات متعددى از پيامبر ص و ائمه اهل بيت ع نقل شده كه وصيت تا ثلث مال مجاز است و زائد بر آن ممنوع مىباشد «وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 361 (كتاب احكام الوصايا باب 10)».
بنابراين آنچه در ميان افراد ناآگاه معمول است كه تمام اموال خود را از طريق وصيت تقسيم مىكنند به هيچوجه از نظر قوانين اسلامى صحيح نيست و بر شخص وصى لازم است كه آن را اصلاح كند و تا سر حد ثلث تقليل دهد. - در آنجا كه وصيت به ظلم و گناه و كار خلاف كرده باشد، مثل اينكه وصيت كند قسمتى از اموالش را صرف توسعه مراكز فساد كنند، و همچنين اگر وصيت موجب ترك واجبى باشد.
- آنچه كه وصيت موجب نزاع و فساد و خونريزى گردد كه در اينجا بايد زير نظر حاكم شرع اصلاح شود.ضمنا تعبير به" جنف" (بر وزن كنف) كه به معنى انحراف از حق و تمايل يك جانبه است، اشاره به انحرافاتى است كه ناآگاهانه دامنگير وصيت كننده مىشود و تعبير به" اثم" اشاره به انحرافات عمدى است.
جمله إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ كه در ذيل آيه آمده، ممكن است اشاره به اين حقيقت باشد كه هر گاه وصى با اقدام مؤثر كار خلافى را كه از وصيت كننده سرزده اصلاح كند و او را براه حق باز گرداند خداوند از خطاى او نيز صرفنظر خواهد كرد.
فلسفه وصيت
از قانون ارث تنها يك عده از بستگان آنهم روى حساب معينى بهرهمند مىشوند در حالى كه شايد عده ديگرى از فاميل، و احيانا بعضى از دوستان و آشنايان نزديك، نياز مبرمى به كمكهاى مالى داشته باشند.و نيز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست، جامعيت قوانين اسلام اجازه نمىدهد كه اين خلاها پر نشود، لذا در كنار قانون ارث قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مىدهد نسبت به يك سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خويش تصميم بگيرند.
از اينها گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد اما در زمان حياتش به خاطر نيازهاى مالى خودش موفق به اين امر نيست، منطق عقل ايجاب مىكند كه او از اموالى كه زحمت تحصيل آن را كشيده براى انجام اين كارهاى خير لا اقل براى بعد از مرگش محروم نماند.
مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيت در اسلام تشريع گردد و آن را با جمله حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ تاكيد فرموده است.البته وصيت منحصر به موارد فوق نيست، بلكه انسان بايد وضع ديون خود و اماناتى كه به او سپرده شده و مانند آن را در وصيت مشخص كند، به گونهاى كه هيچ امر مبهمى در حقوق مردم يا حقوق الهى كه بر عهده او است وجود نداشته باشد.

بحث وصيت يكى ديگر از مباحث معروف در فقه اسلامى است كه بر مبناى مالكيت خصوصى استوار است و يكى از ادله قطعى مالكيت خصوصى مىباشد.از در بحث وصیت مسلمان مالك آنچه كه از راه حلال كسب كرده يا به ارث برده و يا به او بخشيده شده مىباشد و مىتواند مقدارى از مالش را ز راه وصيت به اشخاص ببخشد و يا به مصرف امر خيرى برساند.
عدالت در وصيت:
در روايات اسلامى با توجه به بحثى كه در آيات فوق در مورد عدم تعدى در وصيت گذشت تاكيدهاى فراوانى روى" عدم جور" و" عدم ضرار" در وصيت ديده مىشود كه از مجموع آن استفاده مىشود همان اندازه كه وصيت كار شايسته و خوبى است تعدى در آن مذموم و از گناهان كبيره است.
- در حديثى از امام باقر «ع» مى خوانيم:
«من عدل فى وصيته كان كمن تصدق بها فى حياته، و من جار فى وصيته لقى اللَّه عز و جل يوم القيامة و هو عنه معرض»:
كسى كه در وصيتش عدالت را رعايت كند همانند اين است كه همان اموال را در حيات خود در راه خدا داده باشد، و كسى كه در وصيتش تعدى كند نظر لطف پروردگار در قيامت از او بر گرفته خواهد شد" «وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 359.»!
تعدى و جور و ضرار در وصيت آن است كه انسان بيش از ثلث وصيت كند، و ورثه را از حق مشروعشان باز دارد، و يا اينكه تبعيضات ناروايى به خاطر حب و بغضهاى بىدليل انجام دهد، حتى در بعضى از موارد كه ورثه سخت نيازمندند دستور داده شده وصيت به ثلث هم نكنند و آن را به يك چهارم و يك پنجم تقليل دهند «وسائل الشيعه جلد 13 صفحه 360».
موضوع عدالت در وصيت تا آن اندازه اى در سخنان پيشوايان اسلام مورد تاكيد واقع شده كه در حديثى مىخوانيم: يكى از مردان طائفه انصار از دنيا رفت و بچههاى صغيرى از او به يادگار ماند، او اموال خود را در آستانه مرگ در راه خدا صرف كرد به گونه اى كه هيچ مال ديگرى از او بجا نماند، هنگامى كه پيامبر از اين ماجرا آگاه شد فرمود: با آن مرد چه كرديد؟
گفتند او را دفن كرديم، فرمود: اگر من قبلا آگاه شده بودم اجازه نمىدادم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد، چرا كه بچههاى صغير خود را رها كرده تا گدايى كنند"! «سفينة البحار جلد 2 صفحه 659 ماده وصيت».
وصاياى واجب و مستحب
وصيت در حال حيات قابل تغيير است
قوانين اسلام شخص وصيت كننده را محدود به آنچه قبلا وصيت كرده نمىكند، بلكه به او اجازه مىدهد ما دام كه زنده است در مقدار و چگونگى وصيت و شخص وصى تجديد نظر كند، چرا كه با گذشت زمان ممكن است مصالح و نظرات او در اين زمينه دگرگون شود.
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مىرسد كه انسان بايد وصيت خود را وسيلهاى براى جبران و ترميم كوتاهيهاى گذشته قرار دهد، حتى اگر كسانى از بستگان نسبت به او بىمهرى داشتند از طريق وصيت، به آنها محبت كند، در روايات مىخوانيم پيشوايان اسلام مخصوصا نسبت براى خويشاوندانى كه از در بىمهرى با آنها در مىآمدند وصيت مىكردند و مبلغى را براى آنها در نظر مىگرفتند، تا رشته گسسته محبت را دو باره برقرار سازند، بردگان خود را آزاد مىكردند يا وصيت به آزادى آنها مىنمودند.
گرچه وصيت ذاتا از مستحبات مؤكد است، ولى گاه شكل وجوب پيدا مىكند، مثل اينكه انسان در پرداخت حقوق واجب الهى كوتاهى كرده باشد، و يا اماناتى از مردم نزد او است كه در صورت عدم وصيت احتمال مىدهد حق آنان از بين برود، و از آن مهمتر اينكه گاه موقعيت شخص در جامعه چنان است كه اگر او وصيت نكند ممكن است لطمه شديد و ضربه جبران ناپذير بر نظام سالم اجتماعى يا دينى وارد گردد، در تمام اين صورتها وصيت كردن واجب مىشود.

تفسير نمونه، ج1، ص 620-614