خواستگاه و دامنه انفاق از دیدگاه علامه طباطباپی (ره)
۰۵ مرداد ۱۳۹۹ 0يكى از دو ركن اساسى اسلام «حقوق الناس» است و دين راهها و برنامه هاى مختلفى را اعم از واجب و مستحب براى دستيابى به اين حقوق مقرّر نموده است. از آن جمله است زكات، خمس، كفارات مالى، انواع فديه، انفاقهاى واجب، صدقات مستحبى، وقف، وصيت و هبه. اينها همه تحت عنوان انفاق مى گنجد.
هدف اسلام بالا بردن سطح زندگى اقشار كم درآمد جامعه كه بدون كمك مالى ديگران توان برآوردن نيازهاى زندگى خويش را ندارند، و نزديك نمودن سطح معيشت آنان به زندگى ديگران است.
اسلام قشر ثروتمند و متمكن را از تجمل گرايى و خودنمايى در سطحى كه معمول جامعه نيست و حدّ متوسط مردم به آن دسترسى ندارند، بازداشته و با عناوينى چون اسراف و تبذير، آن را تحريم نموده است.
آنچه اسلام، در پى آن است ايجاد جامعه يا زندگى همسان مى باشد كه اجزا و عناصر آن تقارب و تشابه داشته باشند، تا در سايه آيين، وحدت و همكارى جان گيرد وخواستها و اهداف متضاد و كينهها و زمينههاى عداوت رخت بربندد، چرا كه قرآن جايگاه و برنامه دين را عبارت از تنظيم حيات بشرى و سامان دادن آن بهگونهاى كه عهده دار سعادت دنيا و آخرت انسان باشد مى داند؛ حياتى كه انسان بتواند با معارف حقه و اخلاق فاضله و زندگى پاك و طيب به سر برد و از نعمتهاى دنيوى كه خدا در اختيار او گذاشته است، استفاده كند و زمينه هاى رنج و نقص را بزدايد.
اين هدف اساسى جز با حيات و جامعه اى كه ميان اجزاى آن در پاكى و صفا و خوشى، تشابه و تقارب باشد، امكان ندارد و اين نيز بدون رسيدگى به وضع افرادى كه در جامعه زندگى مى كنند و بدون تأمين حوائج آنان در زندگى، قابل دستيابى نخواهد بود. همه مى دانيم يكى از اركان مهم اين موضوع توجه به بُعد مالى و ثروت و امكانات است و راه دستيابى به اين مهم، عمل به وظيفه انفاق توسط كسانى است كه از امكانات برخوردار گشته اند.
از همين زاويه، انفاق يكى از بزرگترين مسائلى است كه اسلام در «حقوق الناس» بدان اهتمام ورزيده و بدين طريق قدمهاى اساسى در رفع اختلاف طبقات و فاصله بين اقشار جامعه برداشته است، كه گواه آن را در سالهاى نفوذ امر پيامبر در زمان حياتش به خوبى مى بينيم و افول تدريجى آن را در دوران بعد از او شاهديم و گوشه اى از آن را از كلام اميرالمؤمنين عليه السلام يادآور شديم. «1» سقوطى كه نه فريادهاى آتشين ابوذر توانست جلوگير آن باشد و نه تلاش و جهاد طاقت فرساى مولاى او توانست كاملًا آن را به حال نخست برگرداند.
گواهى تاريخ
تئورى به ثمر نشسته قرآن اين است كه براى از ميان برداشتن فاصلههاى فاحش طبقانى و نزديك نمودن اجزاى جامعه به يكديگر، بايد طبقات كم درآمد را با انفاق به مفهوم وسيع آن كمك نمود و قشر متمكن و ثروتمند را از زياده روى و تظاهر به تجمل و اشرافيت بازداشت.
گذشت روزگار صحت اين نظريه را بر ملا ساخته است، چرا كه بعد از رواج تمدن غربى، جوامع انسانى در توجه به ماديات و زياده روى در شهوات رها شدند و آنچه را توانستند در اين راه به خدمت گرفتند. نتيجه اين روند انباشت ثروت و زانو زدن رفاه و خوشى بر آستانه صاحبان زور و سرمايه شد و براى اقشار پايين جامعه چيزى جز محروميت نماند.
طبقات مرفه نيز براى چپاول ديگران و حاكميت مطلق به جان هم افتادند، تا گروهى اندك همه مظاهر سعادت و خوشى مادى را به دست گرفتند و حق زندگى را از توده مردم سلب نمودند و اين منشأ همه رذايل اخلاقى موجود در دو قشر غنى و فقير شد و هر يك به نفع خويش، عزم جزم كرد و مقابله آغاز شد. درگيرى و جنگ، با هدف نابودى طرف مقابل، بين دو گروه غنى و فقير، دارا و بىچيز در گرفت و جنگ جهانى پديد آمد و كمونيسم گسترش يافت و حقيقت و ارزشها رخت بر بست و آرامش و خوشى بر باد رفت. اين است واقعيت امروزى جهان، و آنچه در انتظار آينده آن است، از اين وضع بزرگتر و ناگوارتر است.
از بزرگترين عوامل اين ناهنجارى، مسدود شدن مسير انفاق و گشوده شدن درهاى ربا بر روى جامعه است. «2»
مفهوم گسترده انفاق
چنان كه در موضوع انباشت ثروت اشاره شد، آنجا كه «انفاق فى سبيل اللَّه» مطرح مىگردد، معنايى عام و گسترش يافته دارد.
سبيل اللَّه على ما يستفاد من كلامه تعالى هو ما توقف عليه قيام دين اللَّه على ساقه و ان يسلم من انهدام بنيانه كالجهاد و جميع مصالح الدين الواجب حفظها و شؤون مجتمع المسلمين التى ينفسخ عقد المجتمع لو انفسخت و الحقوق المالية التى اقام الدين بها صلب المجتمع الدينى. «3»
مى بينيد كه تعريف هر آنچه بر پايى دين الهى به آن بستگى دارد و همه مصالح واجب الحفظ و تمامى شؤون اجتماعى كه با به هم خوردن آنها جامعه اسلامى به هم مىريزد، مشمول سبيل اللَّه است و انفاق، آن را در بر مىگيرد، كه حقوق مالى معروف و مشخصى چون زكات و خمس از آن جمله است.
انفاق مستحب
انفاق استحبابى نيز طيف وسيعى از مسائل مالى اسلام را شامل مىشود و اين قسم از انفاق گرچه كمك بزرگى به حل مشكلات تمايز طبقاتى مىنمايد و اسلام از فرصتهاى بسيارى براى اين امر استفاده كرده است، تا علاوه بر ابعاد تربيتى، قدم عمدهاى در راه رفع نيازهاى جامعه برداشته شود، ولى روشن است اداره جامعه و برنامه ريزى براى آن را نمىتوان به اميد تبرعات و نذر و صدقه و چشم به راه كمكهاى دلبخواه افراد واگذار نمود.
در بخش انفاق مستحب، گرچه اجبار و الزامى وجود ندارد، ولى اگر روابط اجتماعى به گونهاى تنظيم گردد و امكانات آن به شكلى توزيع شود كه امور مستحب به تعطيلى كشيده شود و موضوع آن منتفى گردد، يكى از بالاترين جرمها خواهد بود، چرا كه حذف مجراى مستحبات مالى از شؤون حيات و زندگى چون مسكن، ازدواج، خوراك، پوشاك و اكتفا به قدر ضرورت، موجب اختلال در امر حيات اجتماعى مىشود كه قابل جبران نيست و بر همين اساس مىتوان گفت: «انفاق» مذكور در آيه «كنز» شامل انفاق مستحب نيز مىگردد، چرا كه انباشت ثروت موجب مىشود موضوع انفاق مستحب همانند انفاق واجب منتفى شود. «4»
سوالات پیرامون انفاق :تفاوت میان زکات و انفاق و صدقه
سه کلمه انفاق و صدقه و زکات از لحاظ معنایی شبیه به هم است ولی دارای تفاوتهایی نیز هستند.انفاق و صدقه انفاق هر دو به معناى خرج كردن مال در راه خدا اعم از واجب و مستحب است و هر دواز نظر روايات اسلامى معناى گسترده و وسيعى دارند.به راستی چه تفاوتهایی میان این سه واژه می توان یافت؟
سه کلمه انفاق و صدقه و زکات از لحاظ معنایی شبیه به هم است ولی دارای تفاوتهایی نیز هستند.انفاق و صدقه انفاق هر دو به معناى خرج كردن مال در راه خدا اعم از واجب و مستحب است و هر دواز نظر روايات اسلامى معناى گسترده و وسيعى دارند.به راستی چه تفاوتهایی میان این سه واژه می توان یافت؟
تمايز انفاق اسلامى
امروزه ديگر نياز جامعه به اموال و امكاناتى ويژه براى رفع نيازهاى عمومى و مصارف عامه جامعه جزء بديهيات مباحث اجتماعى- اقتصادى است. بسيارى از مسائل اجتماعى و اقتصادى و از آن جمله اين مورد، در روزگاران پيشين جزء امورى بود كه عموم مردم از آن غافل بودند و تنها به شكلى اجمالى و فطرى به آن توجه داشتند، ولى اسلام از آنجا كه براى جامعه نيز واقعيت و هويتى مستقل قائل است و قوانين منسجم و هماهنگى را براى آن ترسيم نموده است، دست برتر را دارد و بر همين اساس سهم عمدهاى از منافع و درآمدها را به آن اختصاص داده است. البته اين كارى ابتكارى نيست و در شرايع و نظامها و سنتهاى اجتماعى قبل از آن نيز اجمالًا به اين امر توجه شده است، ولى ويژگىهايى كه اسلام در اين خصوص دارد، آن را از ديگر اديان متمايز نموده است.
علّامه طباطبائى سه مشخصه كلى در اين زمينه برشمرده است:
- ماليات، مربوط به درآمد است و تنها منحصر به حصول ملك و تحقق مال مىباشد؛ يعنى وقتى مالى به دست آمد، مثلًا غلهاى برداشت شد يا سودى عايد گشت، سهمى از آن مربوط به جامعه است و بر همين اساس ايشان ماليات سرانه يا متعلقه به اموال در گونههاى ديگر مثلًا گمرك را خلاف مقرّرات اسلامى و يك نوع غصب و تحديد ملكيت مىداند؛ «5» البته به خوبى روشن است اين با توجه به صراحت آنچه از ايشان در زمينه حق جامعه گفته شد، بدان معنا نيست كه جامعه نسبت به اموال افراد مسلوب الاختيار باشد و نتواند جز از ابوابى چون زكات و خمس استفاده كند، چرا كه هنگام به خطر افتادن حيات و مصالح جامعه اسلامى، جامعه از همه حقوق خويش بهره خواهد برد؛ به همين دليل آن مفسر عالى قدر انفاق واجب را منحصر در زكات و خمس و امثال آن نمىداند و دايره وسيعى براى آن قائل است.
علاوه بر اينكه در مقابل خدمات گستردهاى كه هر كسى به فراخور وضعيت خويش دريافت مىكند، بايد به همان نسبت عهدهدار تأمين آن گردد و بازدهى داشته باشد، مضافاً اينكه در اجراى توازن و تعادل اجتماعى و رفع اختلاف مفرط طبقاتى كه يك اصل عمده اسلامى مىباشد، اين وظيفه بر دوش جامعه اسلامى نهاده شده است، كه اكتفا به اجراى ابوابى چون زكات و خمس نكند.
بلى، اگر روزى اداره جامعه اسلامى و تقديم خدمات عمومى و ايجاد توازن اجتماعى و پشتيبانى از توليدات داخلى، به چيزى بيش از اخذ زكات و خمس و امثال آن نياز نداشته باشد، مديريت جامعه اسلامى به همان اكتفا خواهد نمود، ولى همه مىدانيم اين وضع فعلًا فرضى بيش نيست. - اسلام همانگونه كه در توزيع و مصرف اموال عمومى جامعه به وضعيت جامعه توجه دارد، به رسيدگى به افراد اجتماع نيز عنايت زياد دارد، بلكه از موارد مصرفى كه مثلًا براى زكات يا خمس برشمرده است، بر مىآيد كه سهم عمده و اساسى را به افراد جامعه مىدهد، چرا كه تنها عنصرى كه جامعه را تشكيل مىدهد، عبارت از فرد است و رفع اختلاف طبقاتى كه از اصول برنامههاى اسلام است و ايجاد تعادل و توازن اجتماعى و جريان يافتن اعتدال در مسير و حركت جامعه، جز با اصلاح وضعيت اجزاى آن جامعه امكان ندارد و اجزاى جامعه، چيزى جز افراد آن نيست.
- اسلام يك نوع احترام و شخصيت در خصوص پرداخت واجبات مالى براى افراد جامعه قائل شده است و همانگونه كه در موضوع اعطاى پناهندگى به كفار اين حق را به يكايك مسلمانان داده و حكومت و جامعه را موظّف مىكند كه براى پناهندگى كه داده است، احترام قائل شوند و كسى حق نقض آن را ندارد، اجمالًا در پرداخت واجبات مالى اين حق را به افراد واگذار نموده است كه در بخشى از موارد، خودشان براى مصرف در موارد مورد نظر مستقيماً اقدام نمايند، و البته اين حق را از حكومت به كلى سلب ننموده است و در موارد مقتضى حكومت به وظيفه اوّليه خويش قيام خواهد كرد و پس از دريافت، در موارد لازم مصرف خواهد نمود. «6»
بدينترتيب، انفاق با دامنه گسترده و ويژگىهاى خويش نقش بسيار عمدهاى را در تعادل اقتصادى جامعه و رفع اختلاف طبقاتى ايفا خواهد نمود، با اين يادآورى كه عملكرد انفاق در اين چارچوب خلاصه نمى شود.
(1). الميزان، ص 383- 384
(2). همان، ص 384
(3). همان، ج 9، ص 250
(4). همان، ص 263
(5). همان، ص 387
(6). همان، ص 388
بوستان كتاب،مرزبان وحي و خرد، ص: 211