وقف در قرآن

۱۸ مرداد ۱۳۹۹ 0
وقف در قرآن
مقدمه‏ 

وقف در لغت به معناي حبس شدن و حبس کردن، متوقف شدن و متوقف کردن است. چنان چه در آيه‏ي (قفوهم انهم مسؤولون) (1) آن‏ها را باز داريد و متوقف کنيد از اعمالشان مسؤول هستند»، به اين معنا به کار رفته. اگر کلمه‏ي وقف با حرف جر «علي» به کار رود، به معناي اطلاع دادن است؛ (2) مثل آيه (و لو تري اذ وقفوا علي النار فقالو ايليتنا نرد) (3) «اي کاش ببيني آن گاه که بر آتش مشرف شدند و مطلع گشتند و گفتند اي کاش به دنيا برگردانده مي‏شديم». 

 

وقف در اصطلاح فقهي عبارت است از اين که شخصي عين مال را حبس دائم کند و منافع آن را شرعا و به رايگان در اختيار تأسيسات يا شخص يا اشخاص مخصوص بگذارد. مرحوم محقق حلي در تعريف آن گفته: «الوقف عقد ثمرته تحبيس الاصل و اطلاق المنفعة»؛(4) يعني وقف عقدي است که ثمره‏ي آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعت است. اين تعريف از روايت «حبس الاصل و سبل الثمرة» (5) مستفاد شده است. امام خميني (قدس سره) در تعريف وقف فرموده است: «تحبيس العين و تسبيل المنفعة»؛ (6) يعني وقف، عبارت از حبس کردن عين و رها گذاشتن منفعت آن است. 
يکي از معاصران در تعريف وقف گفته: «وقف صدقه‏ي جاريه يا حبس کردن عين (عين ملک) و تسبيل، اطلاع و رها کردن منفعت و مباح کردن آن و في سبيل الله قرار دادن آن است. حبس به اين معناست که ديگر نتوان آن را معامله کرد و در معرض نقض و انتقال قرار داد» و تسبيل يا اطلاق منفعت آن يعني رها کردن منفعت آن، به عبارت ديگر، يعني بهره آن را في سبيل الله و صدقه‏ي جاريه قرار دادن است. (7) برخي عالمان از جمله مرحوم بجنوردي در تعريف وقف لفظ تسبيل را بهتر از لفظ اطلاق دانسته است؛ زيرا از يک سو در لفظ تسبيل، راه خدا منظور شده که در نتيجه بر اين اساس، لفظ وقف از عبادات خواهد شد و از سويي، اين تعريف با سخن پيامبر (ص) که فرموده: «حبس الاصل و سبل المنفعة» (8) هماهنگي دارد. (9) 

در ماده‏ي 55 قانون مدني در تعريف وقف گفته شده: «وقف عبارت است از اين که عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود. در اين تعريف نيز لفظ تسبيل بر لفظ اطلاع ترجيح داده شده» همچنين در حديث ديگري در خصوص وقف آمده: «احبس الاصل و سبل الثمرة»؛ (10) به همين دليل برخي از فقيهان همچون شيخ طوسي در کتاب نهايه و سلار در کتاب مراسم، وقف را جزو عبادات برشمرده‏اند. شهيد اول در کتاب دروس، وقف را صدقه‏ي جاريه معنا کرده. و سلار گفته: «وقف و صدقه يک چيز است». (11) 

مرحوم صاحب جواهر هيچ يک از تعاريف مربوط به وقف را تعريف حقيقي ندانسته؛ زيرا معتقد است که هيچ يک از تعاريف وقف جامع افراد و مانع اغيار نيست. (12) بسياري از فقيهان وقف را عبادت نمي‏دانند؛ گر چه معتقدند که اگر وقف با قصد همراه باشد، ثواب عبادت را نيز خواهد داشت. (13) 

همه‏ي اديان و شرايع براي وقف اهميت قائل شده‏اند. هزينه‏ي نگاهداري معابد و آثار مقدسه‏ي ديني از منابع موقوفات تأمين شده که نشان دهنده‏ي اعتقادات متدينان بوده است؛ به همين دليل، در کتاب شرايع، حکم فقيهي وقف بر معبد يهود و نصارا و نيز وقف بر نوشتن تورات و انجيل بيان شده و گفته شده که چنان چه وقف به وسيله‏ي خود يهود و نصارا صورت گيرد، اشکال ندارد. (14) 
از آنجا که واقف، اغلب با موقوف عليهم رو به رو نيست، وقف وي صدقه‏اي شمرده مي شود که از منت و آزار مبطل صدقه، خالي است؛ بدين سبب باطل نمي‏شود؛ (15) چون در قرآن مجيد منت و آزار، باعث بطلان صدقه دانسته شده؛ چنان که خداوند فرموده: (يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذي کالذي ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن بالله و اليوم الاخر فمثله کمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا يقدرون علي شي‏ء مما کسبوا و الله لا يهدي القوم الکافرين) (16) «اي مؤمنان! صدقات خود را با منت گذاشتن و آزار باطل نکنيد همانند کسي که مالش را براي نمايش دادن به مردم انفاق مي‏کند و به خداوند و روز باز پسين ايمان ندارد. آري، داستان او مثل سنگي است که بر آن خاکي باشد و باران سنگيني بر آن ببارد و آن را همچون سترون وا گذارد. آنان از کار و کردار خويش حاصلي نبرند و خداوند خدا نشناسان را هدايت نمي‏کند.» 

همه‏ي مذاهب فقهي اسلامي (حنفي، شافعي، مالکي، حنبلي، زيدي و ظاهري) وقف را جايز دانسته‏اند؛ البته برخي از مذاهب اسلامي، وقف را مشروع ندانسته و آن را منافي اصول اسلامي مي‏دانند، مگر در خصوص مسجد. اين قول نزد مذاهب اسلامي متروک است. (17) مذاهب فقهي اسلامي به طور کلي وقف خانه، زمين، باغ، سلاح، قاطر، لباس و قرآن و نظاير اين‏ها را جايز مي‏دانند. برخي هم وقف را فقط در اسلحه و اسب و قاطر و الاغ جايز دانسته‏اند و در غير اين‏ها جايز نشمرده‏اند. (18) در ماده‏ي 58 قانون مدني گفته شده: فقط مالي جايز است که بقاي عين بتوان از آن منتفع شد اعم از اين که منقول باشد يا غير منقول، مشاع باشد يا مفروز. 
امام خميني (قدس سره) فرموده است: آن چه وقف مي‏شود، بايد عين مملوک باشد که مدتي قابل توجه باقي بماند، به گونه‏اي که امکان انتفاع منفعت محلله از آن و نيز امکان قبض آن باشد؛ بنابراين، وقف منافع و ديون و وقوف چيزهايي که به ملکيت در نمي‏آيند، مثل خمر و خنزير و نيز وقف خوردني‏ها و ميوه‏ها صحيح نيست. (19) 

يکي از نويسندگان معاصر مي‏گويد: «وقف نه تنها جايز است، بلکه در موارد و حالاتي راجح و مستحب نيز مي‏باشد و در موقعيت ويژه‏اي براي «حق دماء» (20) و مبارزه با مال پرستي و مال اندوزي و جهت کاهش اختلاف طبقاتي فاحش (21) واجب مي‏شود. (22) در روايات معصومان (ع) به صور گوناگون تشويق به وقف شده؛ از جمله پيامبر (ص) فرموده است: «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جارية او علم ينتفع به او ولد صالح يستغفر له؛ (23) وقتي آدم بميرد، پرونده‏ي عمل وي مسدود مي‏شود، مگر در سه مورد: صدقه‏ي جاريه، علمي که از آن نفع برده شود و فرزند صالحي که برايش دعا کند.» 

همچنين امام صادق (ع) فرموده است: «ليس يتبع الرجل بعد موته من الاجر الا ثلاث خصال: صدقة موقوفة لا تورث او سنة هدي سنها و کان يعمل بها و عمل بها من بعده او ولد صالح يستغفر له؛ (24) پس از مرگ آدمي، پاداشي به دنبال فرد نمي‏آيد، مگر در سه خصلت: صدقه‏اي که فرد در زمان حياتش جاري و برقرار ساخته که پس از مرگش تا قيامت جاري و برقرار مي‏ماند؛ صدقه‏اي که وقف کرده و به ارث گذاشته نمي‏شود، و نيز سنتي که برقرار نموده و در زمان حياتش به آن عمل مي‏شده و پس از وفاتش به آن عمل مي‏شود و فرزند صالحي که برايش طلب آمرزش کند.» 

همچنين امام صادق (ع) فرموده است: «ست خصال ينتفع المؤمن بعد موته: ولد صالح يستغفر له و مصحف يقرأ منه و قليب يحفره و غرس يغرسه و صدقة ماء يجريه و سنة يؤخذ بها بعده؛ (25) شش خصلت است که پس از مرگ مؤمن به مؤمن نفع مي‏رسانند: فرزند صالحي که برايش طلب آمرزش کند و قرآني که از روي آن خوانده مي‏شود و چاهي که حفر مي‏کند و درختي که غرس مي‏کند و صدقه‏ي آبي که جاري و مستمر مي‏سازد و سنت خوبي که پس از وي از پيروي شود.» 

چنان که از روايات ياد شده و نظاير آن‏ها بر مي‏آيد، از وقف به صدقه جاريه تعبير شده؛ چون استمرار دارد و از همين جاست که گفته شده: از جمله شرايط وقف استمرار و دوام آن است؛ يعني وقف بايد براي هميشه باشد و وقف موقت درست نيست. (26) هر چند که مالکيه، ابدي بودن وقف را شرط صحت آن ندانسته و گفته‏اند: «صحيح است که وقف براي مدت محدودي مثل يک سال معين صورت گيرد. پس از اين مدت، ملک به صاحبش بر مي‏گردد». (27) بيش‏تر فقيهان اماميه معتقدند که اگر قصد موقت شود، وقف صحيح نيست؛ ولي اگر مالک قصد حبس کرده باشد، حبس صحيح است و اگر قصد وقف کرده باشد، وقف و حبس هر دو باطل است؛ چه آن که وقف و حبس با هم تفاوت دارند؛ زيرا با وقف، ملک کاملا از ملکيت واقف خارج مي‏شود؛ بدين سبب مالک از تصرف در آن منع مي‏شود و آن مال به صورت ارث به ورثه‏ي واقف منتقل نمي‏شود، بر خلاف حبس که عين ملک حبس شده بر حبس کننده‏ي آن باقي است و امکان فروش و انتقال آن از طريق ارث وجود دارد. (28) 

با وجود اين برخي از فقيهان اماميه همچون صاحب عروه با تمسک به حديث «الوقف علي حسب ما يقفه الواقف» وقف موقت را صحيح دانسته‏اند. (29) 

لزوم استمرار وقف و دائم بودن آن از ماده‏ي 61 قانون مدني نيز استفاده مي‏شود که در آن گفته شده: «وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نمي‏تواند از آن رجوع کند يا در آن تغييري بدهد يا از موقوف عليهم کسي را خارج کند يا کسي را داخل در موقوف عليهم کند. 
در پاره‏اي از روايات، هر نوع کار خوبي صدقه دانسته شده؛ چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «کل معروف صدقه و اهل المعروف في الدنيا اهل المعروف في الاخرة و اهل المنکر في الدنيا اهل المنکر في الاخرة». (30) اما وقتي که صدقه فقط به معناي وقف به کار رود، با قرايني همچون جاريه و مشابه آن همراه است. 

افزون بر اين که معصومان (ع) از طريق گفتار، وقف را تشويق کرده‏اند، به صورت عملي هم آن را تشويق کرده‏اند؛ يعني عملا سنت وقف را انجام مي‏دادند؛ چنان که علي (ع) تمام زميني را که از تقسيم في‏ء به وي رسيده بود وقف زوار بيت الله الحرام و سالکان راه حج کرد و فرمود: «به فروش نمي‏رسد و ارث گذاشته نمي‏شود و هر که آن را بفروشد يا آن را هبه کند، لعنت خدا و ملائکه و همه‏ي مردم بر او خواهد بود». (31) همچنين پيامبر (ص) زميني را وقف کرد و منافع آن را براي ابن السبيل صدقه قرار داد و تشويق‏هاي حضرت در خصوص وقف اموال چنان مؤثر واقع شد که بسياري از مسلمانان، پس از جنگ خيبر مي‏خواستند اموال خود را وقف کنند؛ اما حضرت اجازه وقف بيش از يک سوم اموالشان را به ايشان نداد. همچنين برخي از اصحات برخي از اصحاب رسول خدا، اموالي را وقف کردند و حضرت کار ايشان را تنفيذ و تحسين کرد.(32) 

وقف در قرآن 
در قرآن کريم آيه‏اي به طور خاص درباره‏ي وقف وجود ندارد؛ ولي مي‏توان از باب اولويت به آيات مربوط به احسان و انفاق و قرض الحسنه و تعاون و صدقه، به جواز، بلکه رجحان و استحباب وقف استدلال کرد. (33) برخي از نويسندگان کتب آيات الاحکام از جمله راوندي و معاصر و فاضل مقداد و دکتر محمود شهابي و دکتر خزايلي، آياتي را که به شکلي به وقف اشاره دارند بيان کرده‏اند؛ از جمله: 

1 - «لکل وجهه هو موليها فاستبقوا الخيرات اينما تکونوا يأت بکم الله جميعا؛ (34) هر کس را راهي است به سوي حق [يا قبله‏اي است در دين خود] که بدان راه يابد و به آن قبله روي آورد؛ پس بشتابيد به سوي خيرات که هر کجا باشيد، همه شما را خداوند به عرصه‏ي محشر خواهد آورد». 
در خصوص قسمت اول آيه در کتب تفاسير نظريات چندي بيان شده؛ از جمله اين که هر کس مطابق نيست و انديشه‏ي خود کار مي‏کند يا هر امتي قبله‏اي دارد يا براي هر طايفه‏اي از مسلمانان جهتي است در استقبال کعبه که به آن جهت توجه کند (35) و نظاير اين وجوه. 
در خصوص جمله‏ي «فاستبقو الخيرات» مي‏توان گفت: برخي از مفسران معتقدند که خيرات 
جمع خير بر وزن صعب به معناي چيزي است که انتخاب شده و برتر باشد. اين معنا اعم است از هر عمل صالح و هر قدم خوب و عبادت و طاعتي که سبب پيشرفت و سعادت انسان شود. (36) 
در کتاب کافي از امام باقر (ع) روايت شده است: «خيرات به معناي ولايت اهل بيت (ع) است». (37) 
زجاج گفته: يعني به قبول آن چه خداوند امر مي‏کند، بشتابيد. ابن عباس گفته: در انجام اموري که به آن ترغيب مي‏شويد، بر يک ديگر پيشي بگيريد که خداوند، ثواب هر يک از افرادي را که در اين امور بر يک ديگر سبقت بگيرند عنايت خواهد کرد. (38) 
در مصحف ابي آمده: يعني پيشي بگيرد به خيرات از قبله و غير آن و پيشي بگيريد به فاضل‏ترين و نيکوترين جهات که آن قبله است؛ چون شريف‏ترين جهات، جهت کعبه است. (39) 
شأن نزول آيه در خصوص قبله است که به سبب آن پس از آن که قبله از بيت‏المقدس به سوي کعبه تغيير يافت، مشاجره بالا گرفت و يهود اعتراض کردند. آيه در پاسخ به يهود نازل شد و خداوند فرمود: به جاي مشاجره در اين باره به انجام کارهاي خوب شتاب کنيد؛ ولي الخيرات جمع، و اعم از عمل صالح و «بر» است. اين کلمه حدود 180 بار در قرآن استعمال شده. از مجموع آياتي که واژه‏ي خير در آن‏ها به کار رفته، استفاد مي‏شود که هر چه انسان را به خداوند تعالي نزديک سازد و در دنيا و آخرت براي انسان صالح باشد، خير است، و چنان که از سنت شريفه ظاهر مي‏شود، جامع بين خيرات، رضاي خداوند است. (40) 

با توجه به اين که الخيرات، جمع محلا به الف و لام است و از سويي جمع محلا به الف و لام، افاده عمومي مي‏کند، کلمه‏ي الخيرات شامل همه خوبي‏ها از واجبات و مستحبات مي‏شود و امر استبقوا ارشادي است، نه مولوي؛ يعني به حکم عقل بر انسان لازم است که هر قدر مي‏تواند به سوي خيرات بشتابد. (41) 
از آن جا که کلمه‏ي الخيرات جمع است و معناي جمع مي‏دهد، هر نوع کار خوبي را شامل مي‏شود. بديهي است که با توجه به تشويق روايات به سنت وقف و با توجه به انجام وقف به وسيله‏ي معصومان (ع)، وقف مي‏تواند که يکي از مصاديق خير باشد. به همين سبب است که آقاي دکتر خزايلي در کتاب احکام القرآن ضمن بيان اين آيه گفته: «اين آيه ارشاد مي‏فرمايد که بايد نظر و نيات واقفان پيوسته مورد نظر باشدو با مال وقف چنان عمل کنند که اگر واقف خود زنده مي‏بود، همان گونه عمل مي‏کرد و در مصارفي که زمانه، مقتضي آن بود، مصروف مي‏داشت؛ از اين جهت بايد منافع وقف بر حسب نيت واقف صرف شود و اگر مصرف آن ممتنع يا متعذر باشد، بايد مصرفي براي آن تعيين کنند که هر چه بيش‏تر با نيت و مقصود واقف سازگار باشد». (42) 
با توجه به اين که برخي از مفسران در تفسير قسمت اول آيه‏ي (لکل وجهه هو موليها) گفته‏اند: در برخي روايات به نيت تفسير شده؛ يعني هر کس مطابق نيت و انديشه‏ي خود کار مي‏کند؛ چنان که در خير وارد شده که «انما الاعمال بالنيات» (43) به نظر مي‏رسد برداشت حکم فقهي ياد شده با توجه به اين تفسير باشد. 
2 -) لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شي‏ء فان الله به عليم) (44) «هرگز به نيکوکاري يا مقام عالي نخواهيد رسيد، مگر آن که قسمتي از آن چه را دوست مي‏داريد انفاق کنيد و 
هر آنچه ببخشيد، خداوند از آن آگاه است». 
ز مخشري گفته: گذشتگان هر چيز را دوست مي‏داشتند، خاص خداوند مي‏کردند و در راه او مي‏بخشيدند. (45) 
مفسران در تفسير معناي کلمه‏ي «بر» نظريات گوناگوني بيان کرده‏اند؛ از جمله برخي گفته‏اند: تفاوت «بر» و احسان، اعم از احسان مالي و جاه و غير آن‏ها ست؛ ولي «بر» اعطاي چيزي است به غير از مال و جاه و مقام، چنان چه الف و لام جنس بر سر کلمه‏ي «بر» در بيايد، شامل همه‏ي مثوبات دنيايي و آخرتي مي‏شود.(46) 
در قاموس قرآن و مفردات راغب گفته شده: معناي اصلي کلمه «بر» به فتح باء، خشکي است و چون خشکي نوعا توأم با وسعت است، به نيکي‏هاي وسيع «بر» به کسر باء، و به بسيار نيکي کننده، «بر» به فتح باء گفته مي‏شود و جميع اين کلمه، ابرار و برره است و «بر» به کسر باء به معناي نيکي و خوبي است؛ هر چند که در برخي از آيات به معناي همبستگي و پيوستن و فرمانبرداري و اطاعت کردن و نيز تقوا و پرهيزکاري نيز به کار رفته است.(47) 
ابن عباس و مجاهد گفته‏اند: منظور از «بر» بهشت است. مقاتل و عطا آن را به معناي طاعت و تقوا دانسته‏اند. حسن بصري گفته: يعني از صالحان و اتقيا نخواهيد بود. برخي مفسران منظور از آن را پاداش نيک گرفته‏اند و برخي گفته‏اند. «بر» معناي گسترده‏اي دارد که شامل همه‏ي نيکي‏ها اعم از ايمان و اعمال مي‏شود. (48) 
برخي مفسران گفته‏اند: منظور از «بر» زکات واجب و واجبات مالي ديگر است. (49) 
حسن بصري گفته: معناي «بر» عام است براي همه‏ي صدقات اندک و بسيار تا اگر خرمايي دهد، در اين آيه داخل باشد. (50) 
تفاوت «بر» و «خير» چنين مي‏شود: «بر» نفعي است که به غير برساني اگر به قصد نفع اين کار را انجام دهي؛ ولي «خير» به هر حال خير است و نفع هر چند که سهوا انجام شود. ضد «بر»، عقوق، و ضد «خير»، شر است. (51) 
ابن عباس گفته: منظور از «بر» همه‏ي چيزهايي است که انسان از اموال خود در راه خيرات انفاق مي‏کند. (52) 
برخي مفسران معتقدند که «بر» هر کاري است که خير باشد؛ خواه فعل قلبي باشد، مثل اعتقاد حق و نيت پاکيزه، يا فعل اعضا و جوارح باشد، مثل عبادت کردن براي خدا و انفاق در راه خدا؛ چنان که آيه‏ي 177 سوره‏ي بقره (ليس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق...) هر دو را در بر دارد؛ از همين روي نظر کساني که گفته‏اند: «بر» به معناي انفاق از آن چه که دوست مي‏داريد است، مردود و غير قابل قبول است. (53) 
با توجه به معناي اخيري که براي «بر» بيان شد، بديهي است که وقف مي‏تواند يکي از مصاديق «بر» باشد؛ به ويژه با توجه به اين که در تفسير آيه به مواردي اشاره شده که افرادي مالشان را انفاق يا وقف کرده‏اند و احيانا تشويق شده‏اند؛ از جمله گفته شده که شخصي به نام ابوطلحه انصاري در مدينه نخلستان و باغي زيبا و مصفا داشته که همه در مدينه از آن سخن مي‏گفتند و در آن، چشمه‏ي آب صافي بوده و هر وقت پيامبر (ص) به آن باغ مي‏رفتند، از آن آب ميل مي‏فرمودند و وضو مي‏گرفتند. پس از نزول آيه‏ي 
شريفه‏ي ياد شده، ابوطلحه خدمت پيامبر آمد و عرض کرد: مي‏دانيد که محبوب‏ترين اموال من همين باغ است و مي‏خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخيره‏اي براي آخرتم باشد. پيامبر فرمود: «بخ بخ ذلک مال رابح؛ آفرين بر تو، آفرين بر تو! اين ثروتي است که براي تو سودمند خواهد بود؛» سپس فرمود:«من صلاح مي‏دانم که آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهي.» ابوطلحه دستور پيامبر را عمل، و آن را ميان بستگان خود تقسيم کرد. (54) 
در تفسير ابو الفتوح رازي در پايان ماجراي ياد شده گفته شده «پيامبر (ص)فرمود: اين که گفتي شنيدم و مصلحت در آن دانم که بر خويشان خود وقف کني. گفت يا رسول الله آن چنان که بايد کردن مي‏فرمايي. رسول بر ايشان وقف کرد. (55) 
همچنين گفته شده: زبيد، همسر هارون‏الرشيد، قرآني بسيار گران قيمت داشت که آن را با زر و زيور و جواهرات تزيين کرده بود و علاقه‏ي بسياري به آن داشت. يک روز هنگامي که از همان قرآن تلاوت مي‏کرد، به آيه‏ي (لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون) رسيد. با خواندن آيه در فکر فرو رفت و با خود گفت: هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق کنم و کسي به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاي آن را در بيابان‏هاي حجاز براي تهيه‏ي آب مورد نياز باديه نشينان مصرف کرد که مي گويند امروز هم بقاياي آن چاه‏ها وجود دارد و به نام وي ناميده مي‏شود. (56) 
همچنين گفته شده: وقتي اين آيه نازل شد، برخي از اصحاب پيامبر (ص) عزيزترين ملک و مال خود را به پيامبر تقديم و به ارشاد ايشان در وجه مطلوب صدقه و انفاق کردند. (57) 
با توجه به وسعت معناي کلمه‏ي «بر» که شامل هر کار خوبي اعم از قلبي و غير قلبي است و با توجه به اين که وقف مي‏تواند يکي از مصاديق «بر» باشد، دکتر خزايلي در ذيل آيه ياد شده گفته: «اين آيه بر آن دلالت دارد که همه‏ي صدقات و من جمله موقوفات، بايد از اموالي باشد که مورد رغبت و علاقه‏ي صاحب آن باشد». (58) 
3 -) ليس البران تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبيين و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوة و آتي الزکاة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضراء و حين البأس اولئک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون)؛ (59) 
نيکي فقط به اين نيست که صورت خود را سوي مشرق و مغرب کنيد؛ بلکه نيکوکار کسي است که به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و کتاب آسماني و پيامبران ايمان آورده و مال خود را با تمام علاقه‏اي که به آن دارد، به خويشان و يتيمان و مسکينان و در راه ماندگان و سائلان و بردگان انفاق مي‏کند و نماز را بر پا مي‏دارد و زکات مي‏دهد و به عهد خود در وقتي که عهدي بستند وفا مي‏کنند و در برابر محروميت‏ها و بيماري‏ها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج مي‏دهند. اينان کساني هستند که راست مي‏گويند و اينان هستند پرهيزگاران». 
اين آيه پس از تغيير قبله از بيت المقدس به سوي مسجدالحرام در پاسخ اعتراض يهود و نصارا به اين تغيير قبله نازل شد؛ چه آن نصارا به سوي مشرق، و يهود به سوي مغرب عبادات خود را انجام مي‏دادند و کعبه که قبله‏ي مسلمانان قرار داده شد ميان آن دو قرار داشت. 
اين آيه از حيث جامعيت صفات نيکوکاران، مهم است و به تمام اصول اعتقادي و عبادي و اجتماعي اشاره کرده؛ چون به شش موضوع اساسي، يعني ايمان، انفاق، نماز، زکات، وفاداري به عهد و صبر و بردباري اشاره دارد. (60) 
همان گونه که پيش‏تر اشاره شد، در اين آيه «بر» به همه‏ي خوبي‏ها اعم از فعل قلبي، مثل نيت پاکيزه، يا فعل اعضا و جوارح، مثل انفاق کردن در راه خدا و عبادت کردن دلالت دارد و چنان که پيش تر نيز اشاره شد، با توجه به مطلوبيت وقف، وقف نيز مي‏تواند يکي از مصاديق «بر» باشد و از همين روي، آقاي دکتر خزايلي، ذيل اين آيه گفته: «برخي از فقها ضمير در «علي حبه» را راجع به خدا دانسته‏اند و از اين جهت، قصد قربت را شرط صحت وقف گرفته‏اند.(61) 
در اين که آيا قصد قربت در وقف شرط است يا نه، بين فقها اختلاف نظر وجود دارد. اگر قصد قربت در وقف شرط باشد، وقف از مستحبات و عبادات خواهد بود؛ براي مثال، مرحوم بجنوردي گفته؛ «چون ماهيت وقف، ماهيت صدقه‏اي است، لذا به احتياط وجوبي بر اشتراط قصد قربت در وقف معتقد هستم». (62) در مقابل شهيد ثاني گفته: «قصد قربت شرط نيست؛ چون دليلي بر شرطيت آن نداريم؛ ولي اگر واقف بخواهد ثواب ببرد، بايد قصد قربت کند.» (63) 
همچنين مرحوم فاضل مقداد ضمن اين که اين آيه و آيه‏ي قبل را در شمار آيات مربوط به وقف ياد کرده، در عبارت «علي حبه» گفته: «علي حبه اي علي حب الله و قيل حب الايتاء او حب المال و الاول اوجه لتضمنه الکل و لدلالته علي القرابة و الاخلاص»؛(64) يعني درباره‏ي مرجع ضمير در «علي حبه» سه احتمال داده، و بهترين آن برگشت ضمير به نام شريف الله دانسته‏اند؛ چون که همه‏ي معاني را در بر دارد و از اين گذشته بر قربت و اخلاص دلالت مي‏کند. 
4 -) المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير املا)؛ (65) 
«اموال و پسران، تجمل زندگي دنيوي است و کارهاي ماندگار شايسته نزد پروردگارت خوش پاداش‏تر و اميد بخش‏تر است.» 
در خصوص معنا و مفهوم «الباقيات الصالحات» وجوه چندي بيان شده؛ از جمله عبدالله عباس و عکرمه و مجاهد گفته‏اند: «به معناي سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر است. چون بنده اين را گويد، گناهانش بريزد مثل ريختن برگ از درخت.» روايات فراواني در همين باره از پيامبر نقل شده است. (66) 
عده‏اي آن را صلوات بر محمد و آلش دانسته‏اند. برخي هم آن را به معناي روزه، حج، عتق، جهاد و صله‏ي رحم گرفته‏اند. عطيه آن را به معناي سخن نيکو دانسته و حسن بصري گفته: به معناي نيات است که به وسيله‏ي آن، اعمال پذيرفته مي‏شود. و قتاده معتقد است که «الباقيات الصالحات» هر 
طاعتي است براي خدا انجام شود.(67) 
امام باقر (ع) آن را به معناي قيام الليل لصلوة الليل دانسته‏اند.(68) 
برخي گفته‏اند: منظور از «الباقيات الصالحات» دختران صالح هستند؛ به دليل «هن ستر من النار» که سبب نجات والدين باشند. ابن مسعود و سعيد بن جبير گفته‏اند به معناي نمازهاي پنجگانه است و در همين خصوص از امام صادق (ع) نيز روايتي نقل شده. (69) 
در کتاب ابن عقده گفته شده که امام صادق (ع) به حصين بن عبدالرحمان فرمود: «لا تستصغر مودتنا فانها من الباقيات الصالحات يعني اي حسين! دوستي ما را کوچک مشمار؛ زيرا از باقيات و صالحات است». (70) 
امام قشيري گفته: «باقيات صالحات آن عمل است که مشوب به طمع و غرض نباشد؛ بلکه خالصانه لوجه الله باشد». (71) 
بهترين تفسير باقيات صالحات آن است که نظريات گوناگون بيان شده درباره‏ي آن را مصاديق آن بدانيم و بگوييم باقيات و صالحات به معناي اعمال صالح است؛ چون اعمال انسان نزد خداوند براي انسان محفوظ است. چنان چه عمل انسان صالح باشد، باقيات الصالحات خواهد بود و اين گونه اعمال نزد خداوند ثواب بهتري دارند؛ چون خداوند تعالي به آنان که آن‏ها را انجام مي‏دهند، جزاي خير مي‏دهد. (72) 
مي توان گفت: همه‏ي کارها و اعمالي که خدا و رسول (ص) آن را نيک بدانند، مشمول باقيات الصالحات است. گفتار و عباداتي که چنين باشند نيز از باقيات الصالحات به شمار مي‏روند (73) يا اين که باقيات الصالحات، يعني ارزش‏هاي پايدار و شايسته نزد خداوند.(74) 
چنان چه الباقيات الصالحات را به معناي اعمال صالح يا مطلق کارهاي نيک بدانيم، وقف نيز يکي از مصاديق آن خواهد بود؛ چه آن که تشويق گفتاري و عملي معصومان (ع) درباره‏ي وقف، نشان مي‏دهد که وقف از مصاديق عمل صالح است؛ به ويژه با توجه به اين که در پاره‏اي از روايات، وسيله‏ي نجات انسان در قيامت دانسته شده. (75) از همين روي است که خزايلي درباره‏ي اين واژه گفته: «مراد از باقيات صالحات که در نزد پروردگار از جهت عمل و ثواب نيکوتر است، وقف تواند بود که صدقه‏ي باقيه است». (76) 
مشابه آيه‏ي ياد شده، آيه‏ي 76 سوره‏ي مريم است که خداوند در آن فرموده: (و يزد الله الذين اهتدوا هدي و الباقيات الصالحات خير عند ربک ثوابا و خير مردا)؛ «و خدا بر هدايت هدايت يافتگان مي‏افزايد و اعمال صالحي که اجرش نعمت ابدي است، نزد پروردگار تو بهتر است هم از جهت ثواب الاهي و هم از جهت حسن عاقبت آخرتي.» 
5 -) و اقرضوا الله قرضا و حسنا و ما تقدموا لا نفسکم من خير تجدوه عندالله هو خيرا و اعظم اجرا) (77) «در راه خدا قرض‏الحسنه بدهيد و هر آن چه از کارهاي خير که براي خود پيش انديشي کنيد، آن را بهتر و بزرگ‏تر نزد خداوند خواهيد يافت.» در اين آيه، هم از کلمه‏ي «خير» مي‏توان بر مدعا استدلال کرد و هم «قرضا حسنا» مي‏توان ياري گرفت؛ زيرا همان گونه که پيش‏تر اشاره شد، خير به معناي هر کار 
خوبي است؛ چنان که مرحوم علامه طباطبايي در تأکيد اين مدعا گفته: «عبارت «من خير» بيان «ما» است و مقصود از خير، مطلق است اعم از واجب و مستحب». (78) 
در مورد «قرضا حسنا» مي‏توان گفت در تفسير اين کلمه، موارد چندي بيان شده؛ از جمله برخي گفته‏اند: اقرضوا الله قرضا حسنا، يعني اموال خود را انفاق کنيد، انفاق نيکو که موافق رضاي خدا باشد. در اين صورت، اين جمله امر به ساير خيرات و يافتن جزاي بسيار درآن از سوي خداوند است. بعضي معتقدند که مقصود، انفاق از پاکيزه‏ترين مال بر اهل استحقاق و مراعات نيت و طلب رضاي خداوند است. (79) 
برخي گفته‏اند: منظور از «قرضا حسنا» هر کار خيري است که متعلق به نفس و مال باشد؛ (80) به همين روي از رسول خدا روايت شده است: «در اموال حقي است غير از زکات مقرر که به وجه احسن بايد اخراج شود از مال طيب و پاکيزه.» (81) و برخي معتقد هستند که منظور از «قرض الحسنه»، همان انفاق‏هاي مستحبي است و اين بزرگوارانه‏ترين تعبيري است که در اين زمينه تصوير مي‏شود؛ چرا که مالک تمام ملک‏ها از کسي که مطلقا چيزي ندارد، قرض مي‏طلبد، تا از اين طريق وي را به انفاق و ايثار و کسب فضيلت اين عمل خير تشويق کند. (82) 
چنان چه منظور از «قرضا حسنا» هر کار خيري باشد، وقف مي‏تواند يکي از مصاديق آن باشد؛ چنان که از مصاديق خير نيز مي‏تواند به شمار رود؛ به همين دليل در برخي از کتب آيات الاحکام، اين آيه در شمار آيات مربوط به وقف ذکر شده. (83) 
مرحوم فاضل مقداد هر چند که اين آيه را در شمار آيات مربوط به وقف ذکر نکرده، گفته که اطلاق قرض استعاره از اعمال صالحه است. (84) 
افزون بر آيه ياد شده، آيات ديگري که درباره‏ي قرض هستند، با همان استدلال مي‏توانند درباره‏ي وقف نيز باشند؛ از جمله (من ذالذي يقرض الله قرضا حسنا) (البقره، 245 و الحديد، 11)، (ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لکم) (التغابن، 17)، (ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضا) (الحديد، 18). 
6 -) فاما من اعطي و اتقي و صدق بالحسني فسنيسره بالحسني)؛(85)«پس اما آن کس که بخشيد و پرهيزگار بود و نيکوتر را تصديق کرد، او را براي کار خير آماده مي‏سازيم و توفيق مي‏بخشيم.» 
در اين آيه از عطا و بخشش سخن به ميان آمده بدون اين که به مورد بخشش اشاره شود؛ چون اصل، بخشندگي و بخشش است هر چه که مي‏خواهد باشد؛ خواه مالي و خواه آبرويي و خواه بدني باشد. (86) 
برخي گفته‏اند: «اعطي» به عبادات مالي، و «اتقي» به ساير عبادات و انجام واجبات و ترک محرمات اشاره دارد؛ اما بهتر آن است که بگوييم: منظور از «اعطي» همان انفاق در راه خدا و کمک به نيازمندان و «تقوا» اشاره است به اين که هنگام انفاق و بخشش و تهيه‏ي اموال از طريق مشروع و انفاق آن منت و آزاي در کار نباشد. (87) 
مرحوم علامه‏ي طباطبايي در اين باره گفته: «با توجه به اين که آيات پس از اين آيه بخل را نکوهش 
مي‏کنند، منظور از «اعطي» بخشش مال است براي رضاي خدا و «اتقي» نشان مي‏دهد که انفاق بايد در راه تقواي ديني باشد». (88) 
با توجه به آن چه گفته شد، بهترين معنا همان است که در تفسير مجمع البيان از امام باقر (ع) در اين باره نقل شده که فرموده است: «اعطي مما آتاه الله» يعني از آن چه که خداوند داده، بدهد و ببخشد. از سويي، لفظ «عطاء» به معناي مطلق دادن است که بخشيدن را نيز شامل مي‏شود؛ بنابراين، هر که حقوق واجب اموالش را بپردازد و هر که مالي در راه خير بدهد و کسي که براي خدا گامي بر دارد يا سخني بگويد و از مقام و آبرو يا دانش و هنرش به نفع بندگان خدا استفاده کند، عموما مشمول اين آيه و داخل در «من اعطي» است. (89) 
اين که مفعول «اعطي» ذکر نشده، يعني آن چه که بخشش مي‏شود بيان نشده به منظور گسترش مفهوم «اعطي» است که موارد بسياري را شامل شود؛ بدين جهت در معاني و بان گفته شده: يکي از انگيزه‏هاي حذف «مفعول به» تعميم و گسترش مفهوم است. (90) 
بر اين اساس، بديهي است يکي از عناويني که مي‏تواند تحت واژه‏ي «اعطي» قرار بگيرد، وقف است؛ چون وقف هم يک نوع اعطا و بخشش مال در راه خداست و از همين روي در کتاب ميزان الحکمه در مبحث وقف، آيه‏ي مزبور راجع به وقف دانسته شده و از طريق روايات به تفسير آن اقدام شده. (91) 
7 - افزون بر آيات گذشته در کتاب احکام القرآن به آيه‏ي 18 سوره‏ي توبه اشاره شده که خداوند در آن فرموده: (انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر) مساجد الاهي را فقط کساني آباد مي‏کنند که به خداوند و روز قيامت ايمان آورده‏اند.» اين آيه به تعمير مساجد و گذاشتن وقف براي آن‏ها اشاره دارد. بعضي از سياق آيات قبل و بعد اين آيه استفاده کرده‏اند که منظور از آيه‏ي کريمه آن است که «مساجد الله» را مؤمنان به خدا و روز رستاخيز آبادان نگاه مي‏دارند؛ يعني مساجد اسلامي بيش‏تر از ابنيه و تجهيزات به خود کسان با ايمان نيازمند است. (92) 
همان‏گونه که در روايات آمده که خداوند به دليل وجود آباد کنندگان مساجد و کيفر و مجازات گناهکاران را به تأخير مي‏اندازد، چنان که امام صادق (ع) فرموده است: «ان الله اذا اراد ان يصيب اهل الارض بعذاب قال: لولا الذين يتحابون في و يعمرون مساجدي و يستغفرون بالاسحار لا نزلت عذابي؛ (93)؛ خداوند متعالي هر گاه بخواهد اهل زمين را (به سبب اعمال بدشان) کيفر دهد، مي‏فرمايد: اگر آنان که براي من با يک ديگر دوستي و محبت مي‏ورزند و مساجدم را آباد مي‏کنند، نبودند عذاب خود را برايشان (گناهکاران) نازل مي‏کردم.» 
همچنين پيامبر (ص) فرموده است: «من اسرج في مسجد سراجا لم تزل الملائکة و حملة العرش يستغفرون له مادام في ذلک المسجد ضوئه؛ (94) کسي که چراغي در مسجدي بر افروزد، فرشتگان و حاملان عرش الهي مادام که نور آن چراغ در مسجد مي‏تابد، برايش استغفار مي‏کنند. 
مرحوم فاضل مقداد در خصوص احکام مربوط به مساجد و هفت آيه اشاره کرده است. (95) 
8 -) و جعلناهم ائمة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات)؛ «ما ايشان را پيشواياني قرار 
داديم که به امر ما هدايت مي‏کنند و به ايشان نيکي‏ها را وحي کرديم». 
برخي از مفسران خيرات را به معناي شرايع نبوت گرفته‏اند؛ (96) ولي بيش‏تر آنان، الخيرات را به معناي اعمال صالحه گرفته‏اند. با توجه به اين که کلمه‏ي الخيرات جمع محلا به الف و لام است، بديهي است که هر نوع عمل صالحي را شامل مي‏شود، (97) و هر چند که پس از اين قسمت آيه، به مواردي چون زکات و نماز اشاره شده، از باب بيان بهترين مصداق خير است نه اين که خير فقط نماز و زکات را شامل شود و ديگر خوبي‏ها را در بر نگيرد؛ از اين روي، همان گونه که پيش‏تر نيز اشاره شد، با توجه به تشويق‏هايي که درباره‏ي وقف صورت گرفته، مي‏تواند يکي از مصاديق خير يا اعمال صالح باشد. 
افزون بر آيات گذشته که در خصوص وقف به آن‏ها اشاره شد، آياتي که در قرآن به انفاق، احسان، عمل صالح، ايثار و... مي‏توانند مشوق وقف باشند و از سويي در قرآن در آيات بسياري با «کنز مال»، تکاثر، تفاخر، استکبار، سرقت، طغيان، کسب حرام، حب مال، راندن قهر آميز يتيم، پرخاش با سائل، خودبيني و... مبارزه شده که به شکلي مي‏توانند به مقام و جايگاه وقف در قرآن اشاره داشته باشند. (98) 

پي نوشت : 

1- صافات، 24. 
2- قاموس قرآن، ج 7، ص 236. 
3- انعام، 27. 
4- شرايع الاسلام، شرح سيد صادق شيرازي، ج 1، ص 442. 
5- مستدرک وسائل الشيعه، ج 2، ص 511. 
6- تحرير الوسيله، ج 2، ص 62. 
7- فيض، مبادي فقه و اصول، ص 382. 
8- مستدرک وسائل الشيعه، ج 2، ص 511. 
9- سليمي فر، نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 12. 
10- ميزان الحکمه، ج 10، ص 613. 
11- مجله ميراث جاويدان، ش 4، مقاله‏ي دکتر فيض درباره وقف. 
12- همان؛ جواهر، ص 3 و 4. 
13- مجله ميراث جاويدان، ش 4، مقاله‏ي دکتر فيض. 
14- ترجمه‏ي شرايع الاسلام، ابوالقاسم يزدي، ج 1، ص 347. 
15- دکتر خزايلي، احکام قرآن، ص 134. 
16- بقره، 264. 
17- فقه تطبيقي، کاظم‏پور جوادي (ترجمه‏ي الفقه علي المذاهب الخمسه از مرحوم محمد جواد مغنيه)، ص 414. 
18- همان، ص 421 و 422 و نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، سليمي فر، ص 14. 
19- تحرير الوسيله، ج 2، ص 69. 
20- اشاره است به حديث امام صادق عليه‏السلام که فرمود: «بأداء الزکاة حقنوا دمائهم» (نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 54). 
21- اشاره است به حديث «حصنوا اموالکم بالزکاة» با دادن زکات مال‏هاي خود را حفظ کنيد. (ميزان الحکمه، ج 4، ص 220). 
22- سليمي فر، نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 54. 
23- بحارالانوار، ج 2، ص 22 و 23. 
24- همان، ج 6، ص 293 و 294 و ج 71، ص 257. 
25- همان، ج 71، ص 257. 
26- شرح شيرازي بر شرايع الاسلام، ج 1،ص 448. 
27- فقه تطبيقي، ترجمه‏ي الفقه علي المذاهب الخمسه از محمد جواد مغنيه، ص 415. 
28- همان، ص 414 و 415. 
29- فيض، مبادي فقه اصول، ص 382. 
30- بحارالانوار، ج 74، ص 407. 
31- ميزان الحکمه، ج 10، ص 614 و 615. 
32- نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 15 و 57 و نيز ذيل تفسير آيه‏ي «لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون» (آل عمران، ص 92). 
33- همان، ص 53 و نيز مجله ميراث جاويدان، ش 4، مقاله‏ي فيض و نيز ادوار فقه محمود شهابي، ج 2، ص 151. 
34- بقره، 148. 
35- اسراء، 84 (قل کل يعمل علي شاکلته). 
36- تفسير روشن، ج 2، ص 238. 
37- صافي، ج 1، ص 182. 
38- ترجمه‏ي مجمع‏البيان، ج 2، ص 109. 
39- تفسير گازر، ج 1، ص 172. 
40- تفسير مواهب الرحمن، ذيل تفسير آيه‏ي 148 سوره بقره. 
41- تفسير اطيب البيان، ج 2، ص 242. 
42- خزايلي، احکام القرآن، ص 136. 
43- آل عمران، 92. 
44- ميزان الحکمه، ج 10، ص 277. 
45- قرآن ترجمه‏ي بهاءالدين خرمشاهي، ذيل ترجمه آيه 92 سوره آل عمران. 
46- اطيب البيان، ذيل تفسير آيه 92 سوره آل عمران. 
47- انوار العرفان، ج 6، ص 22 و مفردات راغب، ص 40 و قاموس قرآن، ج 1، ص 180. 
48- انوار العرفان، ج 6، ص 246. 
49- التبيان، ج 2، ص 530 و تفسير ابوالفتوح رازي، ذيل تفسير آيه 92 سوره آل عمران. 
50- تفسير ابو الفتوح رازي، ذيل تفسير آيه‏ي 92 سوره آل عمران. 
51- ترجمه‏ي مجمع البيان، ج 4، ص 161. 
52- همان. 
53- تفسير الميزان، ج 4، ص 344. 
54- تفسير نمونه، ج 3، ص 3 و 4. 
55- تفسير ابو الفتوح رازي، ذيل تفسير آيه‏ي 92 سوره آل عمران. 
56- همان و تفسير نمونه، ج 3، ص 3 و 4. 
57- ترجمه قرآن بهاءالدين خرمشاهي، ذيل ترجمه آيه 92 سوره آل عمران. 
58- خزايلي، احکام قرآن، ص 136. 
59- بقره، 177. 
60- تفسير نمونه، ذيل تفسير آيه 177 سوره بقره. 
61- خزايلي، احکام قرآن خزايلي، ص 137. 
62- قواعد فقهي، بجنوردي، جزء چهارم، ص 231 و نيز نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، ص 28. 
63- شرح لمعه، کلانتر، ج 3، ص 165. 
64- فاضل مقداد، کنز العرفان، ج 2، ص 58. 
65- کهف، 46. 
66- تفسير ابو الفتوح رازي، ذيل تفسير آيه 46 سوره کهف. 
67- همان. 
68- همان. 
69- ترجمه مجمع البيان، ج 15، ص 73 و مواهب عليه ج 2، ص 474. در کتاب ميزان الحکمه ج 10، ص 474 روايتي به اين صورت نقل شده: «نعم الولد البنات المخدرات من کانت عند واحدة جعلها الله سترا من النار». 
70- ترجمه مجمع البيان، ج 15، ص 73 و نيز تفسير نمونه، ج 12، ص 445. 
71- مواهب عليه، ج 2، ص 474. 
72- ترجمه الميزان، ج 13، ص 442. 
73- تفسير آسان، ج 10، ص 307. 
74- تفسير نمونه، ج 12، ص 445. 
75- چنان که علي (ع) در يکي از وقف نامه‏هايش فرموده: «ابتغاء وجه الله ليولجني الله به الجنة و يصرفني عن النار و يصرف النار عن وجهي يوم تبيض وجوه و تسود وجوه؛ براي جلب رضاي خداوند تا به سبب آن خداوند مرا داخل بهشت کند و از آتش دورم سازد و آتش را از صورتم دور کند در روزي که صورت‏هايي سفيدند و صورت‏هايي سياه». (وسائل الشيعه، ج 13، ص 312 و نيز بحارالانوار، ج 103، ص 184). 
76- خزايلي، احکام قرآن، ص 137. 
77- مزمل، 20. 
78- الميزان، ج 20، ص 77. شايان يادآوري است که به نطر مرحوم علامه طباطبايي، کلمه خير افعل التفضيل نيست ولي معنايش با معناي تفضيل مطابقت دارد، چون اگر افعل التفضيل باشد بايد قوانين اسم تفضيل درباره آن اجرا شود؛ يعني همان طور که افضل گفته مي‏شود که جمع آن افاضل و مؤنث آن فضلي و فضليات است بايد در مورد خير نيز چنين باشد و حال آن که در مورد خير گفته مي شود خيرة و اخيار و خيرات. از اين گذشته، آيه (قل ما عندالله خير من اللهو و من التجارة) (جمعه، 11) افعل التفضيل بودن خير را رد مي‏کند چون در لهو خيري نيست که معناي افعل التفضيل درست باشد؛ پس بايد گفت: کلمه‏ي خير معناي انتخاب مي‏دهد. (الميزان، ج 3، ص 133). 
79- تفسير اثني عشري، ج 13، ص 366. 
80- تفسير اثني عشري، ج 13، ص 366. 
81- انوار درخشان، ذيل تفسير آيه‏ي 20 سوره‏ي مزمل. 
82- تفسير نمونه، ج 27، ذيل تفسير آيه 20 سوره مزمل. 
83- احکام قرآن خزايلي، ص 137 و نيز ادوار فقه، محمد شهابي، ج 2، ص 151. 
84- فاضل مقداد، کنزالعرفان، ج 1، ص 220. 
85- ليل، 7. 
86- محمد تقي شريعتي، تفسير نوين، ج 2،ص 67. 
87- تفسير نمونه، ج 27، ص 73. 
88- تفسير الميزان، ص 302 و 303. 
89- تفسير نوين، ص 67 و مجمع البيان، ذيل تفسير آيه‏ي 7 سوره ليل. 
90- جواهر البلاغه، احمد هاشمي، ص 176. 
91- ميزان الحکمه، ج 10، ص 612 و 613. 
92- احکام قرآن، ص 138. 
93- وسائل الشيعه، ج 3، ص 486. 
94- تفسير نمونه، ج 7، ص 318 و فاضل مقداد، کنزالعرفان، ج 1، ص 108. 
95- کنز العرفان، ج 1، ص 105 - 112. 
96- تفسير اثني عشري، ج 8، ص 416. 
97- تفسير لاهيجي، ج 3، ص 132 و نيز منهج الصادقين، ج6، ص 89 و نيز التبيان، ج 7، ص 265 همچنين اطيب البيان، ج 9، ص 212. 
98- نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن، سليمي‏فر، ص 53 و 54.

منابع: 
مرتضي رحيمي ،ميراث جاويدان